سیل

من یا ذهن؟


   وقتی درک کردی، حس کردی که جایگاه همهٔ رنج‌ها و مسایل ذهن است، همه چیز دستخوش تغییر می‌گردد. همه چیز سبک می‌شود. اندیشهٔ «من بدبخت و ناموفقم»، فرق می‌کند با اینکه «ذهن (به وسیلهٔ اندیشه) بدبخت و ناموفق است» و نیز درک این معنا که فقط ذهن هست ـ نه ذهن من ـ کمک بیشتری می‌کند به سبک‌تر شدن مسأله!
   
   در قدم به قدم روابط و نگرش‌هایت کلمهٔ «من» را بردار و کلمهٔ ذهن را به جای آن بگذار!


قضاوت


   لابد دیده‌ای که میمون‌هایی را که صاحبشان آن‌ها را با طنابی می‌گردانند و برای خوش‌آمد مردم آن‌ها را می‌رقصانند و از مردم پول می‌گیرند. 
  
   حرکت‌های هویت فکری ـ که وابسته به قضاوت عوامل برونی است ـ حکم رقص میمون‌ها را دارد! طناب‌های نامریی قضاوت، هر لحظه آنرا (هویت را) به رقصی متفاوت وامی‌دارند. و تنها عایدی صاحب میمون ـ یعنی ذهن ـ از این رقص‌ها، لذتی است که از «به‌به» دیگران و ارضای خشم حاصل می‌کند. هر «به‌به» حکم یک پسته یا فندق را دارد برای میمون ذهنی ـ (البته با قید بلانسبت). خیلی وقت است که انگار ادبمان را قورت داده‌ایم. برای برگرداندن آن، «بلانسبت» هیچ ضرر شرعی و عرفی و اخلاقی و حتی غیر اخلاقی ندارد!