بعد از پا گرفتن «هویت فكری» هیچ دین و فلسفه و نظام اخلاقی و معنوی به طور اصیل و آنگونه كه در اصل بوده است قوام نیافته، و محال است كه بیابد! هر چه دین و اخلاق و معنویت كه بر انسانها و جوامع عرضه میشود، قبل رواج و قوام گرفتن لاجرم باید به رنگ و ماهیت هویت فكری درآید! به عبارت دیگر انسانهای هویتی هر چیز نو را باید از اصالت و محتوای آن خالی كنند، از آن یك دروغ، یك پدیدهٔ بیمحتوا، یك پدیدهٔ مبتنی بر ریا و نمایش بسازند ـ آنگاه فقط انگ و آرم آن چیز نو را بر آن بچسبانند!
و جوامع تحت عنوان دفاع از یك آئین و مذهب و سیستم و نظام اخلاقی مبتنی بر اصالت و حقیقت، از آرم و علامت هویتی خود دفاع میكنند ـ و عنوان كردن ظاهری دفاع از فلان آئین فقط یك توجیه است به منظور استمرار ساختمان هویت فكری.
و این را هم بگویم كه ساختمان هویت فكری در تمام جوامع بشری و در تمام زمانها همانند بوده است و هست! آخر پسرجان، بین دو یا هزاران لاشیئی و توهم و خیال چه تفاوتی ممكن است وجود داشته باشد! بین «هیچ» و «هیچ» چه تفاوتی هست؟! (و ما به غلط و از روی مسامحه كلمهٔ مثلاً «ساختمان» را به كار میبریم! هیچ، لاشیئی، توهم، تصویر و خیال چه ساختمانی میتواند باشد؟!
و اینكه در طول تاریخ اینهمه ادیان و سیستمهای فلسفی و معنوی آمده و رفته، به دلیل همین اصل است: انسانها در عین آنكه از هویت فكری با چنگ و دندان دفاع میكنند، از آن در عذاب هم هستند؛ از دست آن به ستوه آمدهاند؛ و حاضرند با هر چیز دیگری كه بر آنها عرضه میشود، هویت خود را عوض كنند! و همانطور كه گفتیم به محض اینكه آن چیز دیگر را هم میگیرند، از آن یك هویت فكری فاقد جوهر، اصالت و محتوا میسازند و از آنچه جدیداً گرفتهاند نیز به ستوه میآیند ـ و آمادهاند تا آن را نیز به چیز دیگری بدل كنند!
میگوییم انسانها از هویت فكری به ستوه آمدهاند. پس چه سری در كار است كه حاضر نیستند این پدیده پوچ و تهی و بیریشه و منشأ رنج را با یك پدیده، با یك ذهن پر محتوا و دارای جوهر و حقیقت عوض كنند؟!
به نظرم علت آن را به تفصیل گفتهایم. یك علت آن این است كه اصالت و حقیقت ـ به دلیل آنكه از حیطهٔ فكر و مبتنی بر اعتباریات متغیر و متضاد اجتماعی نیست ـ نمیتواند تشكیل یك پدیدهٔ خیالی را به نام «خود» بدهد! حال آنكه زمینهٔ تربیتی انسانها به گونهای بوده است كه «هویت فكری» برای آن حكم آب را دارد برای ماهی! و همانقدر كه ماهی از برون افتادن از آب وحشت دارد، انسان بارآمده با ساختار و كیفیتها و نیازها و خصوصیات هویت فكری نیز از بی«خود» و «بیهویت» ماندن وحشت دارد!
و جابجایی و عوض كردن یك چیز با چیز دیگر پاسخگوی هر دو جنبه است. از یك طرف با تغییر پوشش و رنگ و ظاهر هویت فكری (میپرسی مگر هویت فكری باطنی هم دارد كه تو صحبت از «ظاهر» آن میكنی؟!) مدتی این دلخوشی دلخوشانه را دارد كه چیزی نو گرفته و از شر كهنگی، مردگی، تضادها، بیریشگی، تزلزل، آسیبپذیری و صدها رنج دیگر هویت فكری رها شده است! از طرف دیگر از آنچه جدیداً گرفته یك هویت دیگر میسازد ـ و ترس شدید از بی«خود» و «بی هویت ماندن» را میپوشاند!
(آیا نیازی به ذكر مثال و مصداق هست؟! اگر هست خودت غور و تأمل كن تا مصداقهای فراوان بیابی!)
و جوامع تحت عنوان دفاع از یك آئین و مذهب و سیستم و نظام اخلاقی مبتنی بر اصالت و حقیقت، از آرم و علامت هویتی خود دفاع میكنند ـ و عنوان كردن ظاهری دفاع از فلان آئین فقط یك توجیه است به منظور استمرار ساختمان هویت فكری.
و این را هم بگویم كه ساختمان هویت فكری در تمام جوامع بشری و در تمام زمانها همانند بوده است و هست! آخر پسرجان، بین دو یا هزاران لاشیئی و توهم و خیال چه تفاوتی ممكن است وجود داشته باشد! بین «هیچ» و «هیچ» چه تفاوتی هست؟! (و ما به غلط و از روی مسامحه كلمهٔ مثلاً «ساختمان» را به كار میبریم! هیچ، لاشیئی، توهم، تصویر و خیال چه ساختمانی میتواند باشد؟!
و اینكه در طول تاریخ اینهمه ادیان و سیستمهای فلسفی و معنوی آمده و رفته، به دلیل همین اصل است: انسانها در عین آنكه از هویت فكری با چنگ و دندان دفاع میكنند، از آن در عذاب هم هستند؛ از دست آن به ستوه آمدهاند؛ و حاضرند با هر چیز دیگری كه بر آنها عرضه میشود، هویت خود را عوض كنند! و همانطور كه گفتیم به محض اینكه آن چیز دیگر را هم میگیرند، از آن یك هویت فكری فاقد جوهر، اصالت و محتوا میسازند و از آنچه جدیداً گرفتهاند نیز به ستوه میآیند ـ و آمادهاند تا آن را نیز به چیز دیگری بدل كنند!
میگوییم انسانها از هویت فكری به ستوه آمدهاند. پس چه سری در كار است كه حاضر نیستند این پدیده پوچ و تهی و بیریشه و منشأ رنج را با یك پدیده، با یك ذهن پر محتوا و دارای جوهر و حقیقت عوض كنند؟!
به نظرم علت آن را به تفصیل گفتهایم. یك علت آن این است كه اصالت و حقیقت ـ به دلیل آنكه از حیطهٔ فكر و مبتنی بر اعتباریات متغیر و متضاد اجتماعی نیست ـ نمیتواند تشكیل یك پدیدهٔ خیالی را به نام «خود» بدهد! حال آنكه زمینهٔ تربیتی انسانها به گونهای بوده است كه «هویت فكری» برای آن حكم آب را دارد برای ماهی! و همانقدر كه ماهی از برون افتادن از آب وحشت دارد، انسان بارآمده با ساختار و كیفیتها و نیازها و خصوصیات هویت فكری نیز از بی«خود» و «بیهویت» ماندن وحشت دارد!
و جابجایی و عوض كردن یك چیز با چیز دیگر پاسخگوی هر دو جنبه است. از یك طرف با تغییر پوشش و رنگ و ظاهر هویت فكری (میپرسی مگر هویت فكری باطنی هم دارد كه تو صحبت از «ظاهر» آن میكنی؟!) مدتی این دلخوشی دلخوشانه را دارد كه چیزی نو گرفته و از شر كهنگی، مردگی، تضادها، بیریشگی، تزلزل، آسیبپذیری و صدها رنج دیگر هویت فكری رها شده است! از طرف دیگر از آنچه جدیداً گرفته یك هویت دیگر میسازد ـ و ترس شدید از بی«خود» و «بی هویت ماندن» را میپوشاند!
(آیا نیازی به ذكر مثال و مصداق هست؟! اگر هست خودت غور و تأمل كن تا مصداقهای فراوان بیابی!)
۳ نظر:
سلام جناب مصفا
شما این هویت فکری را دو دستی چسبیده و رها نمی کنید. و در روشنگری و شناخت ان دست بردار نیستید . وسیله ایکه هر چقدر در جهت بیرون رفت ان تلاش می کنید بیشتر ماندگارتر می گردد.به گفته خودتان پوچ و واهی را نباید دامن زذ . حقیقب ...واقعیت محسوس ...را باید دامن زد . تا پوچ و واهی کم کم گورش را گم کند .وسیله غلط خودش همیشه با ما خواهد بود کاریش نمی شود کرد .زیبایی در زندگی کردن با اوست و درک کردن بدون اوست.
اینکه فرمودید دقیقا" حال من است . دوباره به ستوه آمده ام سکوت محقق نمی شود.
ما برای مردم زمین قیام کردیم اما آنان راه پنهان را برگزیدند-
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس از قسمت "انتخاب يک هويت" گزینهٔ "نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید.
سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً فقط درباره این یادداشت بنویسید. برای امور دیگر از صفحهٔ تماس استفاده نمایید.