ضاد الفكر بالايمان!


     شايد در گذشته ما انسان‎ها را از ابعاد خاصي به انواع مختلف تقسيم كرده باشيم. شايد در زمينه‌ي آن ابعاد، تقسيم انسان به انواع، معنا و مصداق داشته باشد. ولي در زمينه‌ي عقل و بي‎عقلي؛ در زمينه خردمندي و بي‎خردي، در زمينه‌ي آگاهي و ناآگاهي انواع تقسيمات وجود ندارد. يا تو در ارتباط با واقعيتي يا در ارتباط با وهم و خيال ـ به عنوان هستي معنوي، اخلاقي و رواني خويش! اگر تو در ارتباط با واقعيت هستي خويش قرار داري، اساس حركت ذهنت مبتني بر خرد و تعقل و تدبر است؛ و اگر يك ساختمان توهمي ("هويت  فكري") را به حساب هستي رواني خويش بگذاري، آنچه لاجرم براي اداره‌ي چنين بناي توهمي به كار مي‎آيد جر توهم چه ابزار ديگري مي‎تواند باشد؟!

     (به اين تقسيم‎بندي اصولي توجه داشته باش! توجه به آن در امر خودشناسي بسيار مفيد است و كارآيي دارد!)
¯

     قبلاً راجع به وب‎لاگ‎نويسي به عنوان يك حرفه ساده و در عين حال پر مداخل صحبت كرده‎ام! (نمي‎دانم "داود ميرزا" صحبت درباب آن فوايد را به تشكيلات سايت ‌ما افزوده است يا خير!) وب‎لاگ قطعاً مداخل دارد؛ براي بنده قطعاً دارد؛ براي شما هم چه عرض كنم!

     خوب، از شوخي بگذريم و برويم سراغ چند كلمه حرف جدي! (راستي كه حرف جدي زدن براي انسان اسير "هويت فكري" تا چه حد دشوار است!! ما ژست گرفتن و مقپض و حرف‎هاي قلمبه زدن را مي‎گذاريم به‎حساب "حرف جدي"!)

     آيا اصولاً حرف دروغ مي‎تواند جدي باشد؟! بديهي است كه نه! انسان اسير هويت فكري اساساً يك موجود دروغ است ـ ‌نه فقط دروغ مي‎گويد؛ بلكه هستي‎اش مبتني بر دروغ است! هويت فكري ـ كه مترادف است با هويت لفظي ـ دروغ است! آخر انسان؛ تو چگونه مي‎تواني از لفظ و انديشه براي خويش يك هستي و يك وجود معنوي بسازي؟!! آيا تو واقعاً مي‎تواني ايمان و فضيلتي داشته باشي كه مبتني بر فكر و لفظ باشد؟! به عمق و وسعت و گستردگي و مصداق‎ و معناي اين عبارت منتسب به حضرت علي (ع) توجه كن؛ محتواي آن را درياب: "ضاد الفكر بالايمان!". يعني از طريق ايمان يا به وسيله ايمان با فكر ضديت كنيد. ( و اين اشاره، حكايت صريح دارد بر مخرب بودن "فكر" ـ نه تنها فكرهاي مبتني بر وهم و خيال، بلكه حتي فكرهاي مبتني بر واقعيت!) عكس آن نيز صحيح و مفيد است. در اينجا مي‎فرمايد: با ابزار ايمان، فكر را مضمحل كن! عكس آن اين است كه: فكر را متوقف كن، زايل گردان، تا ايمان وجودت را از نو سرشار از معرفت كند!

     اين صورت دوم بهتر قابل تعبير و درك است. درست است كه اگر "ايمان" بيايد، "فكر" به زوال كشانده شده است؛ ولي ايمان چگونه مي‎تواند بيابد؟!


رنگ تعلق

جاده‌گرفتگی


    حدود يك ساعت از رانندگي من گذشته. روزبه مي‎گويد دچار يكنواختي جاده نشوي و اين يكنواختي دچار جاده‎گرفتگي‎ات كند!

    لحظه‎اي تأمل كردم؛ و ديدم هشدار لازمي است. "شب‎گرفتگي" و "جاده‎گرفتگي" عوامل فوق‎العاده خطرناك و موذي‎اي هستند. تا چند ثانيه پيش با چشم باز مشغول رانندگي بودي؛ لحظه‎اي بعد بدون كمترين توجه پلك‎‎هايت روي هم افتاده و ...

رضا بی‌غدد!


    قبلاً اين قرار را با يكديگر داشتيم كه هنگام طرح هر سؤال و مسأله بايد اين موضوع در نظر گرفته شده باشد كه در طرح آن سؤال و مسأله خاص چه فايدتي (از لحاظ گسترش شناخت و آگاهي) وجود دارد.

آمریت درونی


    ميل رانندگي پيدا كردم ـ يك علتش هم اين بود كه ديدم روزبه خسته شده است. با خواهش و تمنا به جاي او پشت فرمان نشستم. تمام مدت مواظب من بود، و دستور مي‎داد كه: "اينجور نرو آنجور برو"!

    به اين دليل در رانندگي راحت و روان نبودم؛ خودم و ميل خودم در كار نبود؛ با احساس آزادي و اختيار بدون مخل نمي‎راندم.

"سال نو"

حساسیت


    در نيمه‎هاي وبلاگ قبل بار ديگر دچار نسيان شدم. و رشته از دستم دررفت. و وقتي درمي‎رود،‌ گرفتن و برگرداندنش به ‎اندازه‌ي يك بزغاله‌ي از شيرگرفته، مشكل است! بله؛ يك ساعت شد كه كلنجار رفتم تا گرفتمش! و حالا تازه به ‎يادم آمد كه چه مي‎گفته‎ام! روشن ساختن موضوعي كه گفته‎ام، بسيار ضروري است! نمي‎دانم به ‎مناسبت چه موضوعي بود كه از ذهنم گذشت كه به ‎يكي از اساسي‎ترين تغييراتي بپردازم كه بعد از حاكميت هويت‌فكري بر هستي ارگانيسم حادث مي‎شود! انسان از بس بدبختي‎هاي عظيمي را از سر گذرانده، نسبت به نيش بسياري از مصيبت‎ها و فاجعه‎ها كرخت شده و آزارشان را حس نمي‎كند! آزاردهندگي، اهميت صدمه و آسيب خود را از دست مي‎دهد ـ و انسان اصولاً متوجه‌ي اين بعد از فاجعه‌ي زندگي و هستي خويش نمي‎گردد!

    از مرحله‌ي سني‎اي به ‎بعد انسان به ‎معناي واقعي كلمه از درون پوك مي‎شود. و به عبارت ديگر، بعد از حاكميت الفاظ انسان فاقد هستي معنوي به‎ معناي واقعي است. زندگي از لحاظ ارتباط با انسان، خشك و تهي از معنا و جوهر است! (نه؛ اشتباه گفتم: زندگي جوهر و معناي خود را دارد؛ چيزي كه هست انسان ابزار مرتبط بودن با آن را از دست مي‎دهد) ـ و چنان مي‎شود كه گويي انسان به‎ لحاظ معنوي يك گياه خشك را با كيفيت تفاله و نواله مي‎خورد!!


بی‌فکرت شدن


   اين مطلبي كه مي‎خواهم عرض كنم، هم مي‌تواند ادامه‌ي موضوع وبلاگ قبلي باشد، و هم يك وبلاگ مستقل، آزاد و ليبرال‌دمكراتيك!

    اين مطلبي كه مي‎خواهم با همه كس آن را طي كنم و شرط و قرار آن را محكم منعقد كنم ـ مثل عقد نكاح، كه ريش آدم را مي‎چسبد، محكم نگه مي‎دارد، و ول‌كن نيست ـ هم مورد فردي دارد، هم مورد اجتماعي و ملي دارد و هم مورد جهاني و بين‎المللي. و نيز در همه‌ي موارد زندگي، از جمله در مورد به‎اصطلاح "خودشناسي"، كاربرد و مصداق دارد. مطلب اين است كه هر وقت هر فرد يا هر گروه يا هر دولت يا بي‎دولت ادعايي كرد ـ در هر زمينه‎اي مي‎خواهد باشد ـ اول از همه صاحب ادعا بايد سفره‌ي وسايل و ابزار موضوع مورد ادعايش را بردارد بياورد جلو همه، در ملأ عام بگستراند؛ تا همه مطمئن بشوند كه اين بابا، اين فرد، اين گروه، دولت يا هر كه هست زمينه، وسايل و ابزار مورد ادعايش را دارد يا ندارد! و توجه كن كه چرا مي‎گويم اين كار هم منطقي و مفيد است؛ و هم دامنه و كاربرد وسيعي دارد!

جایزهٔ صلح


    خوب، براي اينكه سرو صداي اين داوود را بخوابانيم؛‌ يعني براي اينكه گولش بزنيم تا فكر كند كه وبلاگ پرثمر و پرآب و ناني تحويلش داده‎ايم،‌ و در حقيقت فكر كند توانسته‎ايم از يك وبلاگ ناقابل يك عالم كره گرفته باشيم؛ حالا يك چند تايي ـ و اگر بلد بوديم كه از چند تايي هم بيشتر ـ حرف‎هاي گنده‎منده غاطي وبلاگ نازنينمان كنيم ـ غاطي مي‎كنيم تا يك اثر هم هنري و هم غيرهنري ماندگار در تاريخ از خود به‎ يادگار گذاشته باشيم ـ تا بالاخره گهگاه فاتحه‎خواناني كه در بند ثواب‎اند فاتحه‎اي هم براي اين وبلاگ‎نويس مستحق بخوانند!

    داوود جان، اين شعر را هم كه نمي‎دانم مال چه شاعر بنده‌ي خدايي است و براي سنگ قبر خودش گفته است ـ بده روي سنگ قبر ما هم بنويسند ـ بالاخره ضرر ندارد. چون در امر خير است، خداي نكرده سرقت ادبي هم به‎حساب نمي‎آيد!

 "چو نهادي تو در اينجا پا را          ملتفت باش نمالي ما را!"

ماشین


   در طول تاريخ اينهمه سنت‏ها، اينهمه تشكيلات مختلف آمده و رفته‎اند. مثلاً يك جنگي كه شده و تعداد بي‎شماري جوان‎هايي كه مثل هر موجود، هر جاندار و هر پديده‌ي حيات‎مند زندگي‎شان را نيمه‎كاره در طبق اخلاص و سادگي گذاشته‎اند، تقديم خشم حاكم بر چرخه‌ي زندگي كرده و رفته‎اند، خون عده‎اي به ‎جوش آمده، احساسات مادراني كه با چه رابطه‌ي زيبايي بچه‌ي خود را بزرگ كرده‎اند و حالا مي‎بينند همه‌ي آن روابط زيبا در يك چشم برهم زدن بر باد رفته است، به ‎هيجان مي‎آيند؛ جوشي مي‎شوند؛ و اول يك واكنش‎هاي خشم‎آلود و به‎ اصطلاح انقلابي نشان مي‎دهند؛‌ اينها هم خون جوان‎هاي ديگري را مي‎ريزند كه مادر انسان همانند خود اينها آن بچه‎هاي معصوم را بزرگ كرده و در اختيار چرخ‎هاي زمخت و بي‎رحم ماشين جامعه قرار داده‎اند ـ تا بلكه تشنگي اين اژدهاي خون‎آشام را فرو نشانند! بعد از خون‎ريزي‎هاي متقابل و انتقامي، يك عده كه خود را مثلاً جزء روشنفكران و عقلا و مصلحين جامعه مي‎دانند، مي‎گويند بياييد گردهم آييم و فكري براي توقف اين جنگ‎ها و خشونت‎ها و در حقيقت براي توقف ماشين بكنيم. و تشكيلاتي نظير سازمان ملل متحد تشكيل بدهيم ـ براي اينكه جلو جنگ و خشونت را بگيرد! غافل از اينكه حركت ماشين خودكار است. خوراكش را ـ كه عبارت از خشم است ـ به آن داده‎ايم و ماشين بي‎اختيار و اجازه، كار خودش را مي‎كند!

انگور، عنب، ازوم


    تلويزيون داشت فيلم نشان مي‎داد. جواني توجه مرا به تلويزيون جلب كرد! ديدم عده‎اي بيشمار جمعيت به ‎جان يكديگر افتاده‎اند، يكديگر را قطعه‎قطعه مي‎كنند؛ و گروهي سرگرم تماشاي آنان هستند ـ كه يكديگر را مي‎كشند! جوان گفت قديم به ‎اينها مي‎گفته‎اند "گلادياتور"ها؛ و اهل روم و آن نواحي بوده‎اند! دولتمردان جوان‎ها را به‎ جنگ با يكديگر وامي‎داشته‎اند؛ و خودشان از تماشاي آن صحنه‌ي وحشتناك لذت مي‎برده‎اند! (گويا يك عده‎اي را هم به ‎جنگ حيوانات درنده مثل شير و پلنگ وامي‏داشته‎اند!) و جوان گفت: چقدر وحشتناك و غيرانساني بوده است!

کوری و کری


   نه؛‌ خيلي وبلاگ مختصر و حقيرانه‎اي شد! يك چيزهايي دنباله‎اش اضافه كنيم!

   از اين قضايا ياد يك پاره‎اي موضوعات افتادم ـ كه ارتباط تنگاتنگي دارد (اين كلمه‌ي‌ تنگاتنگ را شما نسل نمي‎دانم چندمي‎ها از خودتان درآورده‎ايد. من كه چندان از آن خوشم نمي‎آيد. انگار يك طور معني‎هايي دارد. خوب بگو "ارتباط نزديك"‌ ـ تمام شد! چه اشكالي دارد؟!)

   به‎هرچه نگاه مي‎كني مي‎بيني از قديم، از خيلي قديم، انسان‎ها توجه‎شان را روي قشر موضوعات، روي صرف الفاظ متمركز مي‎كرده‎اند! و تا آنجا كه بررسي‎هاي عالمانه‌ي اين وبلاگ‎نگار محترم كشف و غور و تفحص، به‎علاوه‌ي تجسس، فرموده است و به ‎نتايج بي‎آب و ناني دست يافته است؛ ماندن در سطح الفاظ دو زيان عمده دارد: يكي از آن زيان‎هاي عمده اختلاف‎افكني عمده بين انسان‎ها است ـ همانطور كه وبلاگ‌نويس‎هاي قرون گذشته هم به‎ اين موضوع اشارات عديده داشته‎اند!

   مسأله‌ي ديگري كه از ماندن در سطح كلمات حاصل مي‏شود ـ كه البته آن را نمي‎توان حاصل يا محصول دانست! زيرا اين نوعي بي‎حاصلي است ـ چنانکه توضيح خواهم داد، در سطح الفاظ ماندن، منجر به ـ بلانسبت ـ ناداني، بي‎محتوايي، ستروني، بي‎جوهري و سطحي بودن ـ و با سطح دلخوش بودن مي‎گردد!

   روي اين وبلاگ خيلي بايد تأمل كنيد. وبلاگ پدر و مادردار مهمي است! من چند بار اشاره كرده‎ام كه بعد از فرو رفتن انسان‎ها به قالب "هويت فكري"، در زمينه‌ي آگاهي،‌ در زمينه‌ي دانايي، روشنايي، فرهيختگي، جوهر معنويت، ادراك و چيزي كه آن را شعور كلي مي‎نامند، كوچك‎ترين تغييري در انسان حادث نشده است، و هرگز نخواهد شد!

   منظور دانش و علوم فيزيكي نيست! در اين زمينه‎ها مي‎بينيم كه انسان به ‎ماه رفته؛ و چه‎ها كه نكرده است! منظور آن كيفيتي است كه قرآن مي‎فرمايد: اينها كور و كر و لال‎اند ـ و خود نمي‎دانند!

   با توجه به‎اينكه ما كور و كر و لال فيزيكي نيستيم ـ با چشم فيزيكي مي‎بينيم، با گوش فيزيكي مي‎شنويم، با زبان فيزيكي سخن مي‎گوييم؛ اين سؤال مطرح مي‎شود كه در اينصورت منظور چه نوع كور و كر و لالي‌ئي است؟!

   و نيز مولوي با چه منظور مي‎فرمايد:
 
    داند او خاصيت هر جوهري              در بيان جوهر خود چون خري!

    انسان به‎ خودش كه بيش از هر پديده‌ي ديگر نزديك و در تماس است. پس چرا خاصيت هر جوهري را مي‎داند؛ ولي جوهر هستي خويش را نمي‎داند؟! (و اين واقعاً براي انسان خسران و فاجعه‌ي عظيمي است!)

 

وبلاگ‌نویسی!


   به داوود قول وب لاگ داده‎ام ـ و مرد است و قولش! و حالا مي‎فهمم كه راست مي‎گفت؛‌ چقدر ساده است. فقط يك جو فضولي مي‎‎خواهد! هر چه در روزنامه يا تلويزيون به چشمت خورد يك چيزي از تويش بكش بيرون... اين مي‎شود وبلاگ!

   يا به ‎اصطلاح، به خودت ياد بده كه چگونه از آب كره بگيري... يا اگر كره نگرفتي لااقل دوغ بگير.

   به ‎خودم مي‎گويم: پيش داوود و ديگران خودت را به كوچه‌ي علي چپ مي‎زني، پيش خودت هم؟! فكر مي‎كني همين چيزهايي كه تا حالا نوشته‎اي، از آب كره گرفتن نبوده است؟!

مقدمه


    داوود، به‎جان عزيز خودم و خودت و ساير برو و بچه‎ها ـ كه اگر بخواهم همه را اسم ببرم از ده نفر هم مي‌زند بالا ـ اگر من بدانم "وب لاگ" كيست يا چيست! آدم خيري است؛ يا از اين... نمي‎دانم... شايد مفت‎خورها است.
    من فقط چهار يا پنج بار چشمم در روزنامه به ‎اين اسم افتاد؛ و نمي‎دانم چرا به‎نظرم رسيد كه بايد از اين آدم‎هاي مشكوك و جَلَب باشد... از اينها كه مي‎گويند ويروس سرخ نكرده به‎خورد كامپيوتر بي‎دهانِ زبان‎بسته مي‎كنند؛ و يك كمي هم اهل فعل حرام‎اند...
    ديدم داود اول زد زير خنده...
    ـ گفتم: اي كوفت... مرا بگو كه از اين هالو مي‎پرسم تا بلكه يك چيزي ياد بگيرد! حالا مي‎خواهي بگويم اهل كجاست؟!
    ـ نه؛ نگو! اتفاقاً همين الان يادم افتاد كه قلم مصفا جان مي‎دهد براي وب‎ لاگ نويسي.
    خواستم بگويم: قلم هفت جدت جان مي‎دهد براي وب لاگ نويسي! مي‎خواهي بروم ته و توي اجدادت را درآورم... كه با چشم خودم ديدم يارو مي‎خواست در بخش غير مشاهير (شايد يك كمي هم مشاهير) بنويسد اينها تا هفت پشتشان مي‎خورد به وب‎لاگ نويسان دربار صفوي؟!!
    ها... بنويسم... ؟! اجازه ها...؟!
    ـ اگر مهلت توضيح بدهي مي‎فهمي چرا قلم خودت و هفت پشت خودت جان مي‎دهد براي وب لاگ نويسي!
   ـ موضوع انگار دارد بيخ پيدا مي‎كند! داوود نگذار من جوشي بشوم! اگر چاك قلمم را بكشم عاقبت خوشي برايت نخواهد داشت ها!!
   ـ خوب، تو فقط يك دقيقه به‎ حرف‎هايم گوش كن. اگر اين شر و ورهايي را كه در كتاب و مقاله چاپ مي‎زني، بياوريم توي سايتت،‌ اين مي‎شود وب لاگ!
    حالا ديدي كه هفت جد خودت ـ و شايد هم بيشتر ـ وب لاگ نويس بوده‎ايد؟!
   ـ داوود نكند سايتي هم كه به‎اسم من درآورده‎اي، ‌و يك حرف‎هايي هم از قول من درش چاپ مي‎زني بي‎برنامه نبوده باشد!
     داوود ... الهي كه من نميرم، ‌دست خارجي در كارت نيست؟!
   ـ تو شروع كن به نوشتن، در هركدام دست خارجي ديدي مي‎تواني پاكش كني!
   ـ ديدي گفتم؟!! از همينجا مچت را گرفتم. تو به خيالت من آنقدر هالويم كه نمي‎دانم دوشغلگي چه جرم سنگيني است؟!
    من قبلاً يك شغله بوده‎ام؛ و تو حالا پيشنهاد دوشغله مي‏‎كني‌ ـ شغل وب لاگ گري!‌ خوب، رفيق (حالا بگويم رفيق نارفيق؟!) اگر قضيه درز پيدا كرد و پس فردا مامورين مربوط به كشف دوشغله‎ها آمدند چوب تو آستين وب لاگ ما بكنند، كي جواب مي‎دهد؟! سركار؟!
    بارك‎الله داوود آقا؛ بعد از بيست سال دوستي و غيره مي‎خواهي يك چنين نقشه‌ي شيطنت‎باري براي رفيق چهل ساله‎ات بريزي؟!
   ـ تو وب لاگت را بنويس! اگر كسي چوب توي پاچه‌ي وب لاگت كرد، من ضامن!
   ـ بسيار خوب داوود. ولي اگر من نوشتم و دولت آمد چوب... من مي‎آيم خرّ تو را مي‎چسبم ها؟!!
   ـ بنويس... ولي نه وب‎لاگ گنده‎تر از كله و دهان خودت ـ در آنصورت من ضامن نيستم!
    حالا يك چيزي به‎عنوان مستوره وردار بنويس ببينيم چه مي‎شود... يا الله... توكل به‎خدا.
    تازه يك چيزي را نمي‎داني؛ كم كم يك شغل نان و آب داري مي‎شود كه ... اوووه.
    اختيارش هم دست خودمان است. مي‎توانيم دو بخشش كنيم: "بخش نان" و "بخش آب"! بخش نانش مال من؛ بخش آبش مال تو! اگر انشاءالله به‎زودي قحطي آب آمد آنوقت تو خرفت مي‎فهمي كه وب‎لاگ نگاري در "بخش آب" يعني چه! چه هنري است! اصلاً براي خودش تشكيل يك هنر جديد را مي‎دهد. "هنر هشتم!"
    حالا به‎ جاي اين حرف‏هاي پراكنده بردار يك وب‎لاگ مختصر محض نمونه بنويس ببينيم لياقت استخدام در بخش "آب وب لاگ مصفا" را داري؟!
   ـ منظورت از "مصفا" ديگر چيست؟!
   ـ مصفا يعني خودت!‌ مي‎بيني كه هنوز هيچي نشده و به هيچ كجا نرسيده خودت را هم گم كرده‎‎اي؟!!
عجب روزگاري است ها!!!
   ـ بسيار خوب داوود؛ من مي‎نويسم؛ ولي شكي نيست كه تو يك ريگي به كفش داري! واي به‎حالت اگر يك روز آن چوب مخصوص را بخواهند به من تحميل كنند! آنوقت است كه من مي‎دانم و داوود آقا... بي ‎يك كلمه كم يا زياد همه‌ي ‌اسرار را بروز مي‎دهم!
   ـ حالا تو به‎جاي اين مهملات يك وب‎لاگ مختصر را شروع كن.
   ـ از كجايش شروع كنم بهتر است؟!
   ـ خودت را به‎اون راه‎ها نزن... همه‌ چيز را خودت بهتر از من تازه به‎دوران رسيده بلدي!

تماس با نویسنده

 
   از طریق این صفحه می‌توانید به نویسنده(محمدجعفر مصفا)، نامه ارسال کنید و هرگونه سئوال و صحبتی با  وی داشته باشید را مطرح نمایید و پاسخ پرسش خود را پس از مدتی، با صدای وی، بروی سایت بشنوید. همچنین از طریق این صفحه، می‌توانید برای سفارش CD یا DVD و تألیفات (نه ترجمه‌ها) و نیز جهت حمایت از نشر آثار محمدجعفر مصفا اقدام نمایید.

 
مهم: قبل از ارسال پیام، به موارد زیر دقت فرمایید:

    الف. اگر سئوالی می‌خواهید مطرح نمایید، قبلاً بدقت کتاب‌ها و فایل‌های صوتی بخش پرسش‌پاسخ سایت را بخوانید و گوش کنید. بسیاری از سئوال‌هایی که می‌خواهید مطرح نمایید، قبلاً هم در کتاب‌ها و هم در فایل‌های صوتی پرسش‌پاسخ جواب داده شده‌اند. لذا از مطرح کردن سئوالات تکراری معذوریم. ممکن است فکر کنید سئوال شما تکراری نیست، اما سئوال شما قبلاً توسط دیگران مطرح شده و محمدجعفر مصفا به آن پاسخ داده است.

    ب. اگر سئوالی در رابطه با تهیه کتاب‌ها، سی‌دی‌های صوتی یا تصویری(فیلم)، DVD یا هرگونه محصولات دیگر ما دارید، با مراجعه به صفحهٔ مخصوص سفارش محصولات، اطلاعات کامل را دریافت می‌نمایید:
 
برای دیدن صفحهٔ مذکور، اینجــا کلیک کنید. با توجه به اینکه اطلاعات کامل در مورد سفارش محصولات، در صفحهٔ مذکور آمده است، لطفاً در این خصوص، سئوال و پیامی نفرستید.

    ج. اگر در رابطه با برگزاری جلسات خودشناسی بسخنرانی محمدجعفر مصفا، و زمان و مکان برگزاری آنها سئوال دارید، به بخش خبرنامه مراجعه نمایید و عضو شوید. در صفحهٔ خبرنامه، تمامی اطلاعات در این مورد آمده است. لطفاً در این خصوص نیز سئوال نفرمایید.

    د. اگر مایل به کمک و حمایت از نشر و گسترش موثر آثار محمدجعفر مصفا هستید، با مراجعه به صفحهٔ کمک به سایت می‌توانید کمک‌های خود را ارسال نمایید. برای خواندن صفحهٔ مذکور و توضیح بیشتر اینجـا کلیک کنید.

  با توجه به موارد فوق، اگر پرسشی از محمدجعفر مصفا دارید، می‌توانید از یکی از دو روش ذیل(ترجیحاً روش اول) استفاده نمایید:

  ۱. به آدرس ایمیل سایت، پیام خود را ارسال نمایید:

Mossaffa@Gmail.com


  ۲. روش دوم ارسال پیام به اینصورت است: با کلیک بروی لینک "ارسال پیام" در زیر، پنجره‌ای باز می‌شود و می‌توانید پیام‌تان را ارسال نمایید: (توجه نمایید که در پنجره‌ای که باز می‌شود آدرس ایمیل خود را باید بطور کاملاً دقیق وارد کنید، در غیر اینصورت نمی‌توانیم بشما پاسخ بفرستیم.)

 + همانطور که گفته شد، ترجیحاً از روش ارسال ایمیل (روش اول) استفاده نمایید.




----

» برای اطلاع از تازه‌های سایت، انتشار هر کتاب، مقاله یا مصاحبهٔ جدید و برگزاری جلسات خودشناسی به سخنرانی محمدجعفر مصفا، می‌توانید در بخش خبرنامه عضو شوید.