ماشین


   در طول تاريخ اينهمه سنت‏ها، اينهمه تشكيلات مختلف آمده و رفته‎اند. مثلاً يك جنگي كه شده و تعداد بي‎شماري جوان‎هايي كه مثل هر موجود، هر جاندار و هر پديده‌ي حيات‎مند زندگي‎شان را نيمه‎كاره در طبق اخلاص و سادگي گذاشته‎اند، تقديم خشم حاكم بر چرخه‌ي زندگي كرده و رفته‎اند، خون عده‎اي به ‎جوش آمده، احساسات مادراني كه با چه رابطه‌ي زيبايي بچه‌ي خود را بزرگ كرده‎اند و حالا مي‎بينند همه‌ي آن روابط زيبا در يك چشم برهم زدن بر باد رفته است، به ‎هيجان مي‎آيند؛ جوشي مي‎شوند؛ و اول يك واكنش‎هاي خشم‎آلود و به‎ اصطلاح انقلابي نشان مي‎دهند؛‌ اينها هم خون جوان‎هاي ديگري را مي‎ريزند كه مادر انسان همانند خود اينها آن بچه‎هاي معصوم را بزرگ كرده و در اختيار چرخ‎هاي زمخت و بي‎رحم ماشين جامعه قرار داده‎اند ـ تا بلكه تشنگي اين اژدهاي خون‎آشام را فرو نشانند! بعد از خون‎ريزي‎هاي متقابل و انتقامي، يك عده كه خود را مثلاً جزء روشنفكران و عقلا و مصلحين جامعه مي‎دانند، مي‎گويند بياييد گردهم آييم و فكري براي توقف اين جنگ‎ها و خشونت‎ها و در حقيقت براي توقف ماشين بكنيم. و تشكيلاتي نظير سازمان ملل متحد تشكيل بدهيم ـ براي اينكه جلو جنگ و خشونت را بگيرد! غافل از اينكه حركت ماشين خودكار است. خوراكش را ـ كه عبارت از خشم است ـ به آن داده‎ايم و ماشين بي‎اختيار و اجازه، كار خودش را مي‎كند!


    اين تشكيلات ابتدا داغ‎اند و يك مقدار عملكرد سطحي، وصله‎پينه‎اي و جزيي دارند؛ ولي كارشان ـ مثل اين تشبيهي است كه تازگي‎ها پيدا كرده‎ايم ـ و حالا انگار كه كشف اتم كرده‎ايم، به‎هر مناسبت تكرارش مي‎كنيم ـ ‌كشف تشبيه جابه‎جا كردن آب متعفن مرداب را به‎وسيله‌ي تك سطل‎هايي مي‎گويم! اين تشكيلات ابتدا مثل توپ پرباد است. ولي توپي است كه سوراخ‎هايي دارد؛ و بنابراين هرچه بادش كنند؛ هرچه تزريقش كنند، بي‎فايده است؛ ‌شل مي‎شود ـ و مثل همين سازمان ملل متحدِ در زمان مهماني خودمان ـ بادش درمي‎رود و يك پوسته و يك جسد تو خالي از آن باقي مي‎ماند ـ با يك مقدار عنوان و القاب دهن‎ پركن با يك مقدار مواجب مفت بخور و نمير ـ بي‎هيچ خاصيت واقعي! (اولاً تعجب مي‎كني از اينكه مي‎گويم مواجب مفت و بخور و نمير. مي‎گويي آيا حقوق مثلاً ماهي ده هزار دلار، بخور و نمير است؟! بله؛ ماهي هزار ميليون دلار هم نهايتاً ماهيت "بخور و نميري" دارد! (در كتاب "هله" توضيح داده‎ام. تو اگر ماهي يك ميليون هم حقوق داشته باشي فقط در حد بخور و نمير آن به‎دردت مي‎خورد؛ و مصرف واقعي ـ و بيشتر نيمه‎واقعي ـ دارد! بقيه‎اش وسيله‌ي موجه‎اي است براي محروم نگه داشتن ديگران؛ و ارضاي ميل آزار تو!

    ثانياً دنيا پر از مفت‎خور شده است! من "مفت‎خور" را در معنايي وسيع بكار مي‎برم! هزاران نفر انسان سرگرم ساختن پل‏ها و سدها و كارخانجات برق هستند! هزاران نفر ديگر هم ديگر هم سرگرم ساختن بمب هستند تا ساخته‎هاي گروه اول را ويران كنند! و هزاران نفر هم سرگرم يافتن توجيهاتي هستند براي اين ويران‎گري ـ توجيهاتي از قبيل اينكه اينجا - يعني خاك تقسيم نشده‌ي خدا - مال ما بود؛ هواپيماي تو چرا پايش را از خاك و آسمان خودش دراز كرده و آمد در خاك من؟! هزاران نفر هم دارند براي اين سه گروه ارزاق فراهم مي‎كنند!

    آيا اين كار اين آدم‎ها واقعاً و في‎نفسه مفيد است؟! من به‎اين جور كارها مي‎گويم: "مفت‎خوري"! در قرون اخير يك مراكز و تشكيلاتي هم درست شده است به‎نام "ادارات دولتي"! من اسم اين‎ها را گذشته‎ام "نوانخانه‎هاي دولتي" ـ كه دنيا پر از آنها است!

    باري، در پشت بسياري از اين لاشه‎هاي پوسته‎اي، لاشه‎هايي كه ابتدا پرباد بوده‎اند و بعد از چندي رفته‎رفته بادشان خالي شده است؛ ‌آن ماشين عظيم خشم اجتماعي ـ يا نيرويي فوراني و انفجاري مثل يك نوع ماشين‏هاي عظيم افسانه‎اي شبيه اژدها ـ مدام مي‎غرد و پيش مي‎رود؛ و همه چيز را ويران مي‎كند!

    (اگر توجه كرده باشيد من تا به‏حال سياست‏بازي نداشته‏ام! اين كار را خداپسندانه نمي‏دانم. ببين منظورم چيست: من در عين آنكه مي‎بينم آن ماشين عظيم شيطاني كل افراد جامعه را به‎صورت پره‎ها و مهره‎ها و واشرهايي در خود بكار گرفته و فرد را در گوشه‎اي از آن ماشين به ‎كار و نقش و مسؤوليتي خاص، و بي‎اختيار خود فرد، مشغول داشته ـ مشغوليت ريز و درشت هم چندان فرقي نمي‎كند ـ حرف و انتقاد من نسبت به ‎واشرها و مهره‎ها و حتي نسبت به كل ماشين چيست؟!

    اولاً من به‎ندرت مي‎بينم كه افراد تشكيل‎دهنده‌ي جامعه بعضي‎شان در بهشت بار آمده‎اند و تربيت و اخلاق بهشت‎آسا پيدا كرده‎اند؛ و مابقي در جهنم بار آمده‎اند! ثانياً در چنين شرايط و اوضاعي انتقاد تو نسبت به كيست؟!

    همه‌ي اين‎ها را مقدمه‎اي قرار دادم براي اينكه يك لطيفه‌ي سياسي را هم به‎خورجين وب‎لاگ‎مان بيفزاييم! ولي مي‎بينم اين كار، حتي در شكل لطيفه هم نامردي تمام عيار است!

    تازه از داوود نپرسيده‎ام در وب‎لاگ، سياسي‎كاري هم مي‎شود يا نه؟!

    بهرحال بي‎آنكه من نامردي كرده باشم، منظورم را كم‎كم مي‏فهمي ـ نفهميدي هم چه بهتر! حالا فكر هم نكن كه اشاره‌ي زيركانه‌ي من به‎ سياست، كار سياست دنيا را از اين رو به آن رو مي‎كند! آنچه نوك زبان و قلم اين بنده‌ي فضول دارد وول مي‎زند، و هي فشار مي‎آورد، هي اغوا مي‎كند كه: د ياالله! بنويس! نترس...)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس از قسمت "انتخاب يک هويت" گزینهٔ "نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید.
سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً فقط درباره این یادداشت بنویسید. برای امور دیگر از صفحهٔ تماس استفاده نمایید.