کشف

  
   برای نزدیك‌تر شدن به دقت و ملموس بودن، موضوعی را كه بارها بر آن تأكید كرده‌ایم بار دیگر تكرار می‌كنیم: ذهن، فكر و اندیشه ابزار معنویت نیست؛ شناختی از معنویت ندارند؛ كاری با معنویت ندارند. جامعه به دروغ ذهن ما را واداشته است كه فكر كند معنویت را می‌شناسد؛ و عملكردی معنوی دارد. وقتی خدا ورای شناخت اندیشه باشد، هر معنویت دیگر قطعاً ورای شناخت و لمس به وسیلهٔ اندیشه است!

تشخیص


   چند سؤال مطرح كنم: شكی نیست كه در وضع فعلی تربیت و پرورش انسان، جامعه طوری با فرد رفتار می‌كند كه فرد بسیار از ذات‌، فطرت و جوهر انسانی خود دور می‌افتد! انسان چنان قاطی می‌كند كه فوق‌العاده مشكل، یا حتی غیر ممكن است كه كیفیت‌ها و صفات اصیل و واقعی او را از عارضه‌های اعتباری وارد شده بر او تمیز و تشخیص بدهیم!

   آیا تو می‌توانی اینها را از یكدیگر بازشناسی؟!

   ـ «نه؛ من نمی‌توانم. ولی فكر می‌كنم طرح این سؤال اساساً بیهوده است! شاید طرح سؤال به این صورت مفیدتر باشد كه: اگر بچه را به اصالت خودش واگذارند، و در رشد طبیعی و فطری او اخلال و انحراف ایجاد نكنند، بچه طبیعتاً با چه كیفیت‌ها و با چه حالات و وضعیت‌هایی رشد می‌كند و بزرگ می‌شود؟!

   به عبارت ساده‌تر و كلی‌تر: در فطرت انسان چه چیزهایی هست، چه كیفیت‌هایی هست كه با آن به دنیا می‌آیند؛ و اگر برای آنها ایجاد مزاحمت و اخلال نكنند، آن كیفیت‌ها براساس یك قوهٔ طبیعی، فطری و نامیه درون‌ریشه رشد می‌كنند و به شكوفایی می‌رسند؟!»