اختلاف خودخواسته


   اختلاف بین فرهنگ‌ها و تمدن‌ها یک واقعیت نیست ـ تا چگونگی رفع آن معنا داشته باشد! تفاوت، غیر از اختلاف است. زبان مثلاً فارسی با زبان مثلاً چینی متفاوت است؛ همچنین آداب و رسوم این دو قوم، متفاوت است؛ ولی اختلاف و خصومت در ماهیت و واقعیت آن زبان‌ها و آن آداب و رسوم وجود ندارد؛ بلکه خود انسان‌ها ـ به دلایلی آن اختلافات غیر موجود را ایجاد کرده‌اند! در اینصورت رفع اختلافی که واقعیت و موجودیت ندارد؛ و خود انسان‌ها آن را ایجاد کرده‌اند، چگونه ممکن است؟! 

دفاع از هیچ!


   هرگونه سنت، عرف، ارزش و هرچه که در ذات و طبیعت موضوعات و قضایای زندگی نیست؛ و ضمناً از آن سنت، ارزش و عرف رنج و مسأله‌ای به بار می‌آید و زیان و آزاری به روابط وارد می‌شود و مخل روابط مفید و مثبت پدیده‌های هستی می‌گردد، بدون تردید ابداع و رواج آن سنت‌ و عرف، ریشه در «خود»‌های انسان‌ها داشته است. علت رواج آن «خود» بوده است ـ با هدف ارضاء میل خشم! به وضوح می‌توان دید که وجود بعضی سنت‌ها و ارزش‌ها برای این است که خشم ورزیدن تعطیل نماند! 

معلق میان دو سرآب


   گاهی که در رابطه با زندگی انسان هویت فکری صحبت از ادبار، بطالت و بدبختی تمام عیار می‌کنیم، نمی‌خواهم یک شعار انتلکتئولانه بدهم! تمام زندگی هویت فکری ـ سوای ابعاد فیزیکی و لذت‌های سطحی آن ـ دویدن سرگردان، هراس‌آلود و ملالت‌آلود است بین دو سایه، که انعکاس یکدیگرند ـ سرآب یا سایهٔ گذشته به دنبال سرآب یا سایهٔ آینده!