بعضی اشخاص كه قضایای زندگی و روابط را سطحی مینگرند مسبب جنگهای مذاهب بودهاند.
ببین جانم: فرض كنیم هزار مسیحی با هزار مسلمان ـ تحت عنوان دفاع از مذهب خود میجنگند! اگر اینها از یك مذهب واحد دفاع میكنند، جنگ و اختلافشان بیمعنا است. زمانی اختلاف و جنگ و خصومت آنها مورد دارد كه بر سر دو چیز متضاد و متفاوت میجنگند.
در این صورت لااقل یكی از آن دو چیزی كه به نام مذهب وسیله و بهانهٔ جنگ آنها شده است، مذهب به معنای واقعی نیست!
پس آیا درك میكنی كه مذاهب در معنای جوهر و حقیقت مذهب با هم اختلاف و جنگ ندارند؟! انسانهای هویت فكری تضاد و اختلاف و خصومت خود را به گردن همه چیز میاندازند جز به گردن «خود» یا «هویت»! این بدان علت است كه از بررسی و شناخت ماهیت «خود» طفره بروند. ما اشتباه میكنیم كه میگوییم میل خودشناسی داریم. شناخت «خود» برای ما فوقالعاده دلهرهآور است. شناخت «خود» برابر است با زوال آن. و ما از زوال «خود» همانقدر وحشت داریم كه از عدم، كه از مرگ و نیستی! (مولوی همین معنا را با عبارتی دیگر میگوید)
به چگونگی سعادتمند شدن، خوشبختی و شادمانی میندیش. اولاً نفس همین اندیشه حكایت بر آن میكند كه خودت؛ ذهن خودت از قبل ناخوشبختی و ناشادی را وارد هستی ذهنی تو كرده است.
اكنون در این زمینه كار تو چیست؟! میخواهی خوشبختی را حاصل كنی، یا میخواهی ناخوشبختی را از بین ببری؟! اگر میخواهی خوشبختی، یعنی چیزی را كه هماكنون نداری حاصل كنی، در طلب سرآبی!
و اگر میخواهی ناخوشبختی را زایل نمایی ـ بدون اندیشهٔ خوشبختی ـ با كمال شگفتی میبینی از بین رفته، زایل گشته. (زیرا یكی از دو شیشه شكسته ـ و بنابراین شیشه دیگر نیز محو شده است!)
۳ نظر:
جالب است که اشتباهات انسانها بسیار به یکدیگر نزدیک می باشند د رهمین بحث اختلاف میان پیروان مذاهب ذهنی ، مانند هم مرتکب خطای ذهنی میشوند مثلا در بودیسم بجای راه رفتن در مسیر بودا د رمعابد راه می روند و دور میزنند و هیچ تغییر اساسی در عادات رخ نمیدهد و دربسیاری از پیروان مذاهب آسمانی نیز همین اشتباه رخ میدهد برای طی طریق اولیای الهی زیارتگاههای پر اذحام و همهمه است ولی مقرب درگاه انگشت شمار.
کجایند انسانهای با فطرت پاک آفریده شده ؟؟؟؟
تعبیر جالبی است "شناخت «خود» برابر است با زوال آن"
وحدتی را آرزو می کنم که در آن با آهوی دشت و بوته ای خار و باد به نماز ایستم .
نمازم اینگونه است .
تمازی که در آن گروهی به نام مسیحی در کلیسا جمع شوند و یا گروهی به نام مسلمان درمساجد یا گروهی بودایی در معابد ، راضی ام نمی کنه....
مرزها رو دوست ندارم بخصوص مرز بندی برای خدا پرستی ....
حتی این کلمه خداپرستی هم برام بی معنی شده دیگه ....
اجباری در اون گذاشتند که آرامش قطره رو بهم می زنه ...
خدا رو می توان عاشق شد نه اینکه به اجبار پرستید ....
وای وای وای ای مطلق . ای مطلق بی انتها بیا ببین برای شناختن تو ، برای حرف زدن با تو چه مقرراتی وضع کرده اند خدااا !!!!!!!!!
مضحک ترین مقرراتی که در تمام عمرم شناختم اینه که برای ارتباط با خدا اومدند آیینی و تشریفاتی و قوانینی گذاشتند ...
آهاااااااااااای خدااااا ، قطره بی واسطه ی اونها و قوانینشون در دنیا می تونه تو رو ببینه و باهات حرف بزنه و حرفهاتو بشنوه ...
آهای خدا ، اون ارتباطی که اونها می خوان تو رو با آدمها بدن ، قطره رو قانع نمی کنه ....
قطره تو رو می خواد و تو رو داره بی هیچ واسطه ای ...
تمام .....
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس از قسمت "انتخاب يک هويت" گزینهٔ "نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید.
سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً فقط درباره این یادداشت بنویسید. برای امور دیگر از صفحهٔ تماس استفاده نمایید.