باری، پاسخ بعضی اتهامات حضرات، نیمهكاره مانده است.
شما میگویید دید و نظر ما رفتنیها نسبت به زندگی و روابط آن تیره و مأیوسانه است.
و اما، به عرض مخصوصاً تازه واردین به مهمانی زندگی میرسانم كه دید ما ـ كه در اواخر فرصت مهمانی هستیم و دم در خروجی منتظر نوبت رفتنیم ـ نسبت به زندگی و روابط فرق میكند با شما همسفران جوان تازهوارد. ما انواع دروغها و فریبها و وعدههای شیرین و دلخوشانه را پشت سرگذاشتهایم و گذشتهایم. ما گذاشتهایم جامعه در پناه سایهٔ دلخوشانه و خوشباورانهٔ آن دروغها خوابمان كند! (بگو، مگر قبلاً بیدار شدهای ـ تا حالا لازم باشد بار دیگر جامعه خوابت كند؟!) ما دیدیم، تجربه كردیم كه جامعه با ما چه كرد! (یادت باشد كه جامعه یعنی من و تو و بقیهٔ همسفران و همسفرگان زندگی، یعنی همهٔ ما.)
ولی شما كه تازه وارد شدهاید، وعدهها و دروغها و فریبها را پیشرو دارید آنها را باور دارید؛ و مجذوب آنها هستید! فعلاً جامعه به شكلهای مختلف، به وسیلهٔ وعدههای شیرین دارد شما را تخدیر میكند مقدمات خوابتان را تدارك میبیند. هر وعده حكم یك پستانك را دارد؛ حكم «لالا لالا باباش میاد، صدای كفش پاش میاد» آنوقتهای مادران ما را دارد.
خوب، تا حدودی اینطور هست؛ دید ما مأیوسانه است؛ ولی باید ببینیم چه مقدارش واقعیت دارد؛ و چه مقدارش به خاطر این است كه ترس و یأس پیری گرفتهمان!