فرضاً خداوند طریق و صراط مستقیم رفتن را بر تو بازمینماید؛ ولی اگر تو فاقد ابزار رفتن به آن راه باشی، یعنی اگر پا نداشته باشی چگونه میخواهی بروی؟!
میدانی پای رفتن تو چیست؟! فطرت تو است! وقتی فطرتت را كشف كردی متوجه میشوی همان فطرت خودش هم راه بوده، هم مقصد بوده و هم وسیله!
وضع ما در حال حاضر چنان است كه مدام در تلاش و تقلائیم تا با پای بسته به راه بیفتیم.
ممكن است بگویی ـ بعضیها میگویند ـ وظیفهٔ احكام و قوانین مذهب این است كه انسانی را كه ابزار به راه صحیح رفتن را ندارد (یعنی پای رفتن ندارد!) به راه صحیح ببرد؟!
معنای این برای من روشن نیست.
و میپرسم به هر حال وسیله و ماهیت انتقال از ظلمت به نور، كه مورد تأكید مصحف است، چیست؟!
میدانی پای رفتن تو چیست؟! فطرت تو است! وقتی فطرتت را كشف كردی متوجه میشوی همان فطرت خودش هم راه بوده، هم مقصد بوده و هم وسیله!
وضع ما در حال حاضر چنان است كه مدام در تلاش و تقلائیم تا با پای بسته به راه بیفتیم.
ممكن است بگویی ـ بعضیها میگویند ـ وظیفهٔ احكام و قوانین مذهب این است كه انسانی را كه ابزار به راه صحیح رفتن را ندارد (یعنی پای رفتن ندارد!) به راه صحیح ببرد؟!
معنای این برای من روشن نیست.
و میپرسم به هر حال وسیله و ماهیت انتقال از ظلمت به نور، كه مورد تأكید مصحف است، چیست؟!
آیا انسان باید برای همیشه از داشتن ابزار راهنمایی درون خودش محروم باشد؛ و همیشه باید برده شود؟!