"من فکر میکنم از حوالی بیستسالگی به بعد وجود روانی انسان تبدیل به یک ضبطصوت میشود - گیرم در بعضی از نوارها چیزهای بقول شما مبتذل ضبط میشود و در بعضی چیزهای والا، در بعضی کمتر و در بعضی بیشتر، مثلاً من یک غزل از حافظ ضبط کردهام و تو ده تا. ولی وقتی هر دو عاریتی و وامگرفته از دیگری است، چه فرق میکند!؟
اگر خوب به آدمها و حرفهایشان دقت کنیم، میبینیم که انگار تمام وجود آنها در چند نوار خلاصه شده است. هستی بعضیها را انگار یک نوار نیمساعته تشکیل میدهد و بعضیها را چند ساعته.
آیا ما تابحال از خود پرسیدهایم این حرفی که داریم میزنیم، فکری که داریم میکنیم، یا حتی احساسی که داریم، قبلاً هم داشتهایم یا نه؟ این فکر و احساس از کجا نشأت گرفته است؟ - از یک هستی نوشونده، یا از ذخیرهی توبرهی خاطرات؟ آیا چیزی از وجود تو متجلی میگردد که کاملاً بیسابقه و نو باشد!؟
تجربهی چنین کیفیتی هنگامی ممکن است که چگونگی مرگ بر "خود" را بیاموزی!"
قسمتی از صفحهٔ آخر کتاب "زندگی و مسائل"