نمیدانم آیا متوجهٔ ریشهٔ مسأله شدی؟! از طریق درك این معنا كه همهٔ ما انسانها فطرتی مشترك و غیر متعین هستیم؛ آنگاه به وسیلهٔ سنجشها و قیاسهای مبتنی بر تعینهای خیالی، توهمی و اعتباری، هر یك برای خویش «من»، «هویت» و «خود»ی متصور میشویم كه اسباب رنج و بدبختی ما است؛ عامل خسران، پوچی و خلاء درونی ما است!
آنگاه برای رفع این پوچی، اندوه، رنج، اضطراب و هزار مسألهٔ دیگر، خود را درگیر عملی میكنیم كه آن عمل علت تشكیل توهمی همه این رنجها بوده است! من وقتی براساس روشها و معیارهای تو (كه در كتاب نوشتهای) میكوشم تا یك «خود» توهمی مبتنی بر قیاس را زایل نمایم، بار دیگر درگیر عمل ناصواب و فریبندهای شدهام كه در اصل و از آغاز مسأله را بافته، شكل (توهمی) به آن داده ـ این عمل ناصواب درگیری به قیاس و سنجش یك «خود» توهمی است با معیارهایی كه تو در كتاب یا گفتارت بر ذهن اسیر توهم من عرضه كردهای!