زندگی موکولی

 
   پوچ و توخالی بودن هویت فكری عامل اساسی زندگی موكولی است! ذهن از گذشته چیزهایی را در خود انبار می‌كند، آنگاه به شكلی خاص همان‌ها را به آینده پرتاب یا منعكس می‌كند! (و پرتاب‌ها بیشتر این علت و این ماهیت را دارند كه ذهن از گذشته‌های انباشته در خود احساس رضایت و خشنودی ندارد؛ و مدام می‌خواهد عكس آن‌ها را در آینده حاصل كند. غافل از اینكه آنچه در آینده متصور شده است همانقدر پوچ و تهی است كه چیزهای انباشته از گذشته!

   و هر دو اینها مانع حركت انسان در حال می‌شوند. (توجه داشته باش كه نمی‌گویم «مانع حركت ذهن در حال می‌شوند!» نمی‌دانم آیا «حركت ذهن در حال» معنای واقعی دارد؟!)

   و حاصل این حركت پدیدهٔ بسیار مخربی است ـ كه به طور خودكار، ماشینی و «آب زیركاه» حاكم بر زندگی تمام انسان‌های هویت فكری است ـ آن پدیدهٔ «عادت» است ـ و ما بی‌آنكه نسبت به آن آگاهی مستقیم و روشنی داشته باشیم ـ مدام در حال فرار از ملالت و كراهت و زشتی آنیم. تصویری كه من از گذشتهٔ خود دارم این است كه یك شخصیت حقیر، ترسو، شكست‌خورده، ناكام، بی‌كفایت و بی‌وجود دارم!

   تكرار این تصاویر كه در ذهن من خفته‌اند عادت، مسألهٔ یك زندگی یكنواخت، تكراری، مرده، بی‌اساس و بی‌ریشه را پیش می‌آورد! آنگاه من هم برای فرار از یكنواختی و مردگی عادت، و هم به عنوان رفع مثلاًً حقارت و بی‌كفایتی یك برنامهٔ آینده را در ذهنم تدارك می‌بینم. تصاویر آینده ـ به عنوان یك پدیدهٔ مرده و تكراری ـ چندان نمودی ندارند. بنابراین تا حدی جبران عادت، تكرار و مردگی زندگی مرا می‌كنند! ولی در مجموع، و در سطحی وسیع، گذشته و آینده تشكیل یك زندگی مبتنی بر عادت، و بنابراین یك زندگی یكنواخت، تكراری و مرده را می‌دهند. آنگاه برای فرار از این مردگی در سطحی وسیع و فراگیر، من به انواع مشغولیت‌ها نیاز پیدا می‌كنم و به آنها پناه می‌برم!

   (رابطهٔ بین تصاویر گذشته و آینده را با مسألهٔ مردگی درك می‌كنی؟!)

۲ نظر:

قطره گفت...

سلام آقای مصفا ....

خیلی خوشحالم که باز می نویسید .


به نظرم می رسه " حرکت حال در ذهن "
همان برنامه ریزی تصویری آگاهانه برای کاری است .

مثلا برای مهمانی فردا می خواهم برنامه ریزی کنم که وسایل مورد نیاز برای تدارک میهمانی رو برم تهیه کنم .تماما آگاه به لحظه ی جاری هستم و نشستم ، خونه ، اطراف ، خودم ، هستی ، همه چی رو آگاهم وشروع می کنم تصویر سازی می کنم .

یعنی بطور آگاهانه از ذهن برای برنامه ریزی استفاده می کنم .

در این حالت دیگه این " ذهن " نیست که منو ورداره همه جا بگردونه ، بلکه ابزاری می شه برای من تا بهتر بتونم مجسم کنم که چه کارهایی لازمه .

البته باز ممکنه لابلای این هشیاری ، ذهن به هزار جا سرک بکشه و اتلاف وقت و عدم آگاهی رو برام به ارمغان بیاره ...
ولی اون لحظاتی که هشیارانه ، ذهن رو در اکنون بکار می برم ، حرکت ذهن در حال است .

نوعی تصمیم گیری در اکنون ، قبل از انجام آگاهانه ی یک کار .....


آقای مصفا لطفا راهنماییم کنید ، اینطوره یا نه ؟
سراپاگوشم ....

ناشناس گفت...

سلام مصفای عزیز بله درک میکنم من کتابهای شما را خیلی دوست دارم آنقدر که مسئله را خوب روشن میکنند . اما با وجود آگاهی نسبت به مسئله هنوز مشغول کارهائی هستم که فایده ای برایم ندارد اما شدیدا" مخدر است و حال بهتری به من میدهند از جمله این کارها درس خواندن است دوست دارم تا زنده هستم بخوانم .راستش را بخواهید تصوری از "حرکت در حال" نه "حرکت ذهن در حال" ندارم .

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس از قسمت "انتخاب يک هويت" گزینهٔ "نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید.
سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً فقط درباره این یادداشت بنویسید. برای امور دیگر از صفحهٔ تماس استفاده نمایید.