شعلهٔ عشق


   می‌دانی چرا مولوی می‌فرماید:

آن عصاكش كه گزیدی در سفر        خود بدان كو هست از تو كورتر

  برای این است كه او ـ كه «عصاكش» ـ آئین و قانونی را برای رفع پدیده‌ای بر تو عرضه می‌كند كه چیزی جز توهم نیست. و كسی كه برای رفع یك «لاشیئی» توهمی روشی را بر تو عرضه می‌كند، از تو كورتر است! آخر پسرجان، برای رفع و زوال چیزی كه «لاچیز» است؛ «لاشیئی» است؛ وهم و خیال است؛ چه آیین و سیستمی لازم می‌آید ـ كافی است تو «خود» توهمی را به ذاتی غیرمتعین تسلیم نمایی! در این تسلیم است كه ـ چون قیاس از نگرش تو حذف شده است ـ یك «لاشیئی» توهمی دیگر وجود ندارد!

   و آیا به حكمت و ظرافت این بعد از برخورد قرآن و اسلام با مسألهٔ انسان توجه داری كه در آن اصول و كلیدهای رهایی همه مبتنی بر نگرش منفی است؟! وقتی مسأله تو «هیچ» است؛ وقتی واقعیتی جز خیال ندارد، آیا برای رهایی از آن جز نگرش نفی، جز نگرش به قول مولوی «لا»، «عدم» و «احتما» هیچ نگرش دیگری هست كه مبتنی بر تناسب علت و معلول یا تناسب پاسخ به چالش باشد؟!

اعتیاد


   متن زیر خلاصه‌برداری و گزیده‌ای از بخشی از سخنان محمدجعفر مصفا در جلسات بهار سال ۱۳۸٢ است دربارهٔ اعتیاد، مواد مخدر و افیون.

   سایت محمدجعفر مصفا از دوست عزیز، داود، برای تهیهٔ این گزیده و خلاصه‌نویسی قدردانی می‌کند. فایل‌های صوتی مرتبط با این خلاصه‌برداری را در انتهای این مطلب می‌توانید گوش کرده و یا دریافت کنید.

---

اعتیاد

   یکی از حالت های انسان هویت فکری (انسان دور افتاده از فطرت و اصالت انسانی خویش)، این است که به دلیل ملامت کردن خودش، هیچ گاه حالت روحی خود را به آن صورتی که هست قبول ندارد و می خواهد آن را به حالت دیگری تبدیل کند.

   ما هر روز صبح که از خواب بیدار می شویم، به چه دلیل به دنبال چیزهایی هستیم که گمان می کنیم باید آن ها را به دست بیاوریم؟

   به دلیل ملامت و پایین آمدن روحیه، می خواهیم از این حالتی که به ما دست می دهد ــ یعنی نپذیرفتن حالت روحی فعلی مان ــ فرار کنیم و این فرار همیشه در ما وجود دارد. صبح، بعد از بیدار شدن از خواب، قوی ترین محرک ما برای ارتباطات و رفتارهایمان این است که از حالت فعلی ای که داریم فرار کنیم، هیچ وقت حالت مان را قبول نداریم... اما اگر ما حالت روحی خود را بپذیریم، دیگر به دنبال این نخواهیم بود که آن را تبدیل به حالت دیگری کنیم.

   من ــ انسانی که حالت روحی خود را نمی پذیرم ــ شنیده ام که مصرف مادۀ مخدر "تریاک"، نشئه ای (حالت لذت و فرح آمیخته به رخوت و سُستی) با خود به همراه دارد و حالت انسان را عوض می کند و به دلیل اینکه به دنبال تغییر حالت روحی خود هستم، به سراغ تریاک می روم و مدتی یک بَست یا دو بَست تریاک را تجربه می کنم. بعد از مصرف متوجه می شوم که حالت پایین بودن روحیه ام را مقداری بالا برده است، به این سبب که تریاک در انسان به طور عجیبی انرژی ایجاد می کند.

   من امروز دو بست تریاک کشیده ام، انرژی خوبی در من ایجاد شده و نشئه شده ام، اما...

دور باطل


   نمی‌دانم آیا متوجهٔ ریشهٔ مسأله شدی؟! از طریق درك این معنا كه همهٔ ما انسان‌ها فطرتی مشترك و غیر متعین هستیم؛ آنگاه به وسیلهٔ سنجش‌ها و قیاس‌های مبتنی بر تعین‌های خیالی، توهمی و اعتباری، هر یك برای خویش «من»، «هویت» و «خود»ی متصور می‌شویم كه اسباب رنج و بدبختی ما است؛ عامل خسران، پوچی و خلاء درونی ما است!