افسون


   ما را از کودکی در خط "بزرگی" کوک کرده‌اند و در مسیر "شخصیت" قرار داده‌اند و بحرکت واداشته‌اند. بنابراین ما اکنون جز به بزرگی به چیز دیگری نمی‌اندیشیم. و اگر بیندیشیم، می‌خواهیم آنرا نیز بخدمت بزرگی درآوریم. ما افسون‌شدهٔ جلال و بزرگی هستیم و بنابراین از مسائل اساسی زندگی بی‌خبریم.




جستجو


   هشیار باشید که ذهنتان کیفیت جستجوکنندگی نداشته باشد! بدنبال چیزی نباشید زیرا آنچه شما در جستجویش هستید پندار خودتان است. پندار خود را به جلو پرتاب کرده‌اید و اکنون دارید بدنبال پندار خود می‌دوید اگر چه تصور می کنید در جستجوی چیز جدیدی هستید. شما یک لفظ و نام جدید بر پندار کهنه خود نهاده‌اید و اکنون بدنبال همان پندار کهنه می‌گردید منتها با لفظ جدید.

   تا زمانی که وسیلهٔ جستجوی شما "قالب" است، به هیچ چیز نو دست نخواهید یافت. زیرا "قالب"، کهنه است و هر آنچه با این وسیلهٔ کهنه جستجو و حاصل شود رنگ کهنهٔ قالب را دارد.

برگرفته از کتاب تفکر زائد 


اساس زندگی


   انسان از يك پايگاه دروني به زندگي وصل نيست. با زندگي غريبه است. زندگي نمي‌كند بلكه دنياي دروني خود را تكرار مي‌كند و آن را به حساب زندگي مي‌گذارد و اين دنياي دروني يك دنياي گسسته و غيرمرتبط است.

برگرفته از کتاب «رابطه»



فدیه


   اصولا زندگی انسان "هویت فکری" در تمام ابعاد و زمینه‌ها یک زندگی نسیه و معلق است. کیفیت "شدن" و "بعداً رسیدن" دارد. و انسان به هوای آن زندگی وعده‌ای و نسیه، زندگی نقد را می‌بازد و از دست می‌دهد.



دانش و عرفان


   ذهن من می‌تواند پر از دانش‌های علمی باشد ولی در کیفیت آگاهی یا عرفان نباشد. و برعکس می‌تواند هیچ دانشی نداشته باشد ولی یک ذهن عارف باشد، در کیفیت شناخت باشد. شناخت به معنای «هر چیز را آنگونه که هست، دیدن». پس در اصل، همهٔ انسانها عارف‌اند و می‌توانند عارف بمانند.

برگرفته از کتاب "آگاهی"


زمان و زندگی


   یکی از طرح‌های فکر برای فرار از واقعیات این است که انسان را از زمان حاضر که تنها زمان واقعی است غافل نگه می‌دارد و او را در دو زمان موهوم ذهنی و غیر واقعی یعنی زمان گذشته و آینده مشغول می‌دارد. زمان حاضر تنها زمانی است که حرکت زندگی در آن واقع می‌شود و انسانی که در لحظهٔ حاضر زندگی نمی‌کند، اصولاً در زندگی نیست و زندگی را از دست داده است.

   مشغولیت فکر در زمان، به معنای مشغولیت فکر با محتویات خودش است، نه با آنچه در زندگی می‌گذرد.

   محتویات خودش چیزی جز پندارها و تصاویر تهی از واقعیت نیست.

برگرفته از کتاب تفکر زائد 



سکهٔ لذت فکری


   توجه داشته باشید که لذت فکری حکم سکه‌ای را دارد که یک طرفش لذت است و یک طرفش رنج. فکر به من می‌گوید «امروز رئیسی و باید لذت ببری»، فردا هم می‌گوید «امروز غیر رئیس و عقب‌مانده‌ای و باید رنج بکشی»!




«عشق»!


   نفس جستجوی عشق حکایت بر آن می‌کند که هم‌اکنون حالت و محتوای عشق را حس نمی‌کنید. در این صورت به جستجوی چه چیزی هستید؟ به دنبال پندار عشق هستید. شما با قالب خود ترسیمی از عشق کشیده‌اید و اکنون بدنبال همان ترسیمی هستید که قالب برایتان کشیده است.

برگرفته از کتاب تفکر زائد 



جوشش فکری


   این آگاهی اساسی است که آنچه در تو ضربه می‌بیند و تو اینقدر نگران آن هستی، چیزی جز یک فکر، یک لفظ و تصویر اعتباری نیست. و عرف و قرارداد، آن را بعنوان هستی روانی تو، به تو القاء کرده است.

   این یک آگاهی اساسی است که فکر مدام در ذهن تو می‌جوشد تا چیزی را حفظ کند که آن چیز هیچ چیز نیست جز همین فکری که هم اکنون در ذهن تو جریان دارد.

برگرفته از کتاب «رابطه»



مرا ببینید!


   هر چه از نفس صادر شود، فاقد خیر است. فاقد صمیمیت است. فاقد هرگونه کیفیت مطلوب است. یک کار سوداگرانه است. یک کار نمایشی است. فریادی‌ست با این نیت پنهانی که «من هم هستم. من هم کالائی دارم. نظری هم به کالای من بیفکنید. ببینید شعر خوبی‌ست؟ نوشتهٔ خوبی‌ست؟ نقاشی خوبی‌ست؟ ادعای اخلاقی مقبولی‌ست؟»

برگرفته از کتاب «رابطه»



سن و خرد

  
   و اما نكتهٔ دفاعیه از بُعد و بخشی دیگر: اولاً صرف نوشتن چند كتاب نشانهٔ خردمندی نیست؛ نشانهٔ اصالت اندیشه نیست!

   اغلب اندیشه‌های ما اولاً دست دوم است؛ عاریه و فرضی است؛ مال خودمان نیست. ثانیاً بخش كثیری از اندیشه‌هایمان ـ گذشته از اینكه مال خودمان نیست ـ مبتنی بر توهم است؛ مبتنی بر تخیل، تصور و توهم است! (عجالتاً روده‌ات را از تركانده شدن نگه دار شاید خدا یارت باشد. من دیده‌ام گاهی زیرچشمی، نامحرم‌پایی هم می‌كنی! ولی شأن و شكوه و بخشندگی حضرت حق، اجل از آن است كه به خاطر یك نگاه زیرچشمی چنان جرم سنگینی برای انسان تراشیده باشد!) در هر مورد توهم، موضع اساسی «توبه» را فراموش نكن! در تو توبهٔ صادقانه؛ و از خدای تبارك و تعالی هم بخشش كریمانه! آره... بابا... همه چیز با راستی درست می‌شود! اینكه می‌فرماید: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» خیلی با معنا است! اگر نماز را از موضع وحدت نخوانی، از نماز چندان بهره‌ای حاصل نخواهد شد!

"عارف"


   مسئلهٔ ما یک مسئلهٔ ذهنی‌ست. ما اندیشه‌های وهم‌آلود خود را به حساب هستی و هویت روانی می‌گذاریم و این یک اشتباه است و چون با یک ذهن وهم‌آلود یعنی با ذهنی که اسیر اشتباه هویت است به قضایای زندگی نگاه می‌کنیم، نمی‌توانیم واقعیت آنها را به گونه‌ای که هست ببینیم. اگر آن اشتباه بر ذهن ما تحمیل نشده بود، ذهنمان در رابطهٔ مستقیم با واقعیات و قضایای زندگی قرار داشت و هر چیز را آنگونه می‌دید که هست. در آن صورت ذهن ما نسبت به قضایای زندگی کیفیت شناخت داشت. نسبت به حقیقت زندگی "عارف" بود.

برگرفته از کتاب "آگاهی"


قضاوت، نمایش، ملامت


   از آنجا که قضاوت دیگران دربارهٔ شخصیت ما متضاد و متغیر است، ملامت خود نیز یک امر حتمی و اجتناب‌ناپذیر است. از یک طرف تمام زندگی ما نمایشی است که سر نخ آن وصل به قضاوت دیگران است و از طرف دیگر در هیچ رفتار و نمایشی نیست که خود را بابت همان نمایشات -بعلت متضاد بودنشان- ملامت نکنیم.

برگرفته از کتاب تفکر زائد 


فکر


   این واقعیت را در باطن درك كن كه اندیشه فقط اندیشه است، نه بیشتر.

   در این صورت می‌بینی كه یك پالایش خود به خودی در ذهنت صورت گرفته و یك بار زائد از آن تكانده شده است.

   درك حسی و باطنی این واقعیت كه "اندیشه فقط اندیشه است نه چیزی بیشتر"، ذهن را خود به خود از خیلی از صفات، پاك می‌كند.


برگرفته از کتاب "آگاهی"

مقایسه و احساس رضایت


   تا زمانی كه مقایسه حاكم بر نگرش ذهن است، احساس رضایت، شادمانی، كفایت و بسندگی یك امر محال است.

   وقتی مقایسه در كار است، به هر حال بنده همیشه از بعدی و به علتی خودم را نسبت به دیگری، بی‌هوش، بی‌كفایت و ناموفق خواهم دانست.

برگرفته از کتاب "آگاهی"


---
برای دریافت جملات قصار سایت محمدجعفر مصفا، این توضیح را بخوانید.




تسویف


   فردا و فردا کردن مهم‌ترین فریبی است که انسان در کار خودش می‌کند. 

   ببینید، کار ما نگاه کردن به فعل و انفعالات ذهن است. برای این نگاه چه دانشی و چه تجربه‌ای لازم است که امروز نیست ولی فردا هست؟!

   پس وقتی کار امروز را به فردا موکول می‌کنی، کاری که لوازم آن امروز یا فردا هیچ تغییری نمی‌کند، آگاه باش به اینکه خود را فریب می‌دهی. حداقل آگاهانه خود را فریب بده!

برگرفته از کتاب "آگاهی"


---
برای دریافت جملات قصار سایت محمدجعفر مصفا، این توضیح را بخوانید.




رقابت و عشق


   تا زمانی که مقایسه و رقابت حاکم بر روابط انسانهاست، امید عشق و محبت اصیل یک امر محال است. تا وقتی رقابت وجود دارد، احساس حقارت و ترس هم وجود دارد و این دو مخل عشق و هرگونه احساس مطلوبند.

   اگر ارزشهای ما بر دیگران بچربد، نتیجهٔ آن احساس نوعی سرمستی، نخوت‌آلود و در عین حال توأم با هراس و دلهره خواهد بود. زیرا ارزشهائی که احساس سرمستی در ما ایجاد کرده‌اند هر آن ممکن است از ما گرفته شود!

برگرفته از کتاب "تفکر زائد"


---
برای دریافت جملات قصار سایت محمدجعفر مصفا، این توضیح را بخوانید.





دگرگونی


   در زمینهٔ امور روانی، بهبود تدریجی و اصلاح و پیشرفت بمرور زمان، بی‌معنا است. باید تحول و دگرگونی یکباره حادث بشود. یعنی پندارهائی که در ذهن لانه کرده و ما آنها را بنام "من" می‌شناسیم، یا باید یکباره از ذهن خارج شوند، یا بتدریج و مرور زمان و امروز و فردا کردن هم خارج نمی‌شوند.

   "فردا و سال دیگر کمی بهتر خواهم شد"، فریبی است که فکر در کار ما می‌کند برای اینکه حیات خود را از امروز به فردا و از فردا به هزاران فردای دیگر بکشاند و ما را از لزوم دگرگونی اساسی و وانهادن یکبارهٔ "من" غافل نگه دارد.

برگرفته از کتاب "تفکر زائد"


---
برای دریافت جملات قصار سایت محمدجعفر مصفا، این توضیح را بخوانید.




کرامات و عرفان

تکثر و تعین


   فکر را نباید با دید تکثر و عدد نگاه کنیم. احساس ناخوشبختی و بی‌عرضگی و نظایر اینها پدیده‌های متفاوت نیستند. همه حاصل یک فکرند با الفاظ و صورتهای متفاوت.

   بنابراین هرگاه فکر در یک زمینه مفقود باشد، و ذهن اگر یکبار در یک زمینه خودش را غیر‌متعین کند، در همهٔ زمینه‌ها غیرمتعین شده است.

برگرفته از کتاب "رابطه"

---
برای دریافت جملات قصار سایت محمدجعفر مصفا، این توضیح را بخوانید.



ارتباط با زندگی


   یکی از خصوصیات هویت فکری اینست که به محض تماس با هر چیز، لحظات کوتاهی را در رابطه با واقعیت آن می‌ماند و بلافاصله ارتباطش با آن قطع می‌گردد و با تعبیر و معنای آن چیز خود را مشغول می‌کند.

   معنای این امر آن است که ما فقط لحظات کوتاهی در واقعیت قضایای زندگی هستیم.

برگرفته از کتاب "رابطه"

---
برای دریافت جملات قصار سایت محمدجعفر مصفا، این توضیح را بخوانید.




معنای تعلق

  
   به این نکته توجه داشته باشیم که وقتی گفته می‌شود خود را از هر گونه وابستگی و تعلق و تملک آزاد گردان، این آزاد شدن به معنای ترک و طرد واقعیت چیزها نیست بلکه آزاد شدن از تعبیر آنهاست.

   ما نسبت به واقعیت چیزها احساس تعلق نداریم و واقعیت چیزها نیست که اسباب رنج ودلهره ماست بلکه به تعبیر آنها تعلق داریم و این تعبیرها علت رنج ماست.

برگرفته از کتاب "همه آگاهی"

---
+ از این تاریخ به بعد جملات قصار برگرفته از آثار محمدجعفر مصفا نیز در وبلاگ ایشان منتشر می‌شود. لازم به تذکر است محمدجعفر مصفا توصیهٔ اکید می‌کند که خوانندگان به جملات قصار اکتفا نکنند و حتماً اصل مطالب و تألیفات وی را مطالعه کنند. جملات قصار صرفاً جهت یادآوری مطالبی است که در آثار و نیز وب سایت بصورت مشروح آمده است.

+ جملات قصار دو بار در هفته منتشر می‌شوند. از طریق خبرنامهٔ اصلی اعلام نمی‌شوند اما در خبرنامهٔ اتوماتیک وبلاگ منتشر می‌شوند. چنانچه مایل به دریافت جملات قصار محمدجعفر مصفا از طریق ایمیل هستید، می‌توانید با مراجعه به ستون سمت چپ صفحه در بخش "خبرنامهٔ اتوماتیک" ثبت نام کنید. (پس از نوشتن دقیق آدرس ایمیلتان، ایمیلی برایتان فرستاده می‌شود و لازم است آن را تأیید کنید. در غیر اینصورت ثبت‌نام شما انجام نخواهد شد.)

+ همچنین، تمامی جملات قصار را با عضویت در این صفحه، یا با مراجعه به پیوند "جملات قصار" می‌توانید مطالعه کنید.



جغجغه


   توجه‌ات را به یك یا دو نكتهٔ قابل تأمل جلب كنم: اول اینكه صرف نوشتن چند كتاب ـ به قول دوستان بی‌سر و ته ـ نشانهٔ خردمندی نیست! دوم اینكه صرف هفتاد و دو سال عمر، و حتی هشتاد و نود و صد سالش هم بدان معنا نیست كه ما زندگی را تجربه كرده‌ایم؛ پخته شده‌ایم؛ و شما جوان‌های تازه‌وارد ناپخته‌اید. به تفصیل توضیح داده‌ایم كه چگونه جامعه كودك را هنوز چشم به زندگی باز نكرده است كه در یك قالب توهمی فرو می‌اندازد؛ و در این قالب او را خواب می‌كند؛ و تا پایان عمر او را در یك خواب و رؤیای شبه‌بیداری نگه می‌دارد! و انسانی كه در این قالب توهمی فرو رفت؛ و بنابراین زندگی و قضایای هستی را از درون و از پشت آن قالب نگاه كرد، اگر هزار سال هم عمر كند كور، نابالغ و ناپخته باقی خواهد ماند. چنین انسان فرو رفته در قالب توهمات، خیلی كه هشیار باشد، خیلی كه متواضع باشد حداكثر می‌تواند درك كند كه در یك قالب است ـ ولی اینكه از قالب برون شود یا نه، امر دیگری است! چنین انسانی نمی‌تواند تجربه‌ای از واقعیت زندگی داشته باشد!

علی بهانه‌گیر