شايد در گذشته ما انسانها را از ابعاد خاصي به انواع مختلف تقسيم كرده باشيم. شايد در زمينهي آن ابعاد، تقسيم انسان به انواع، معنا و مصداق داشته باشد. ولي در زمينهي عقل و بيعقلي؛ در زمينه خردمندي و بيخردي، در زمينهي آگاهي و ناآگاهي انواع تقسيمات وجود ندارد. يا تو در ارتباط با واقعيتي يا در ارتباط با وهم و خيال ـ به عنوان هستي معنوي، اخلاقي و رواني خويش! اگر تو در ارتباط با واقعيت هستي خويش قرار داري، اساس حركت ذهنت مبتني بر خرد و تعقل و تدبر است؛ و اگر يك ساختمان توهمي ("هويت فكري") را به حساب هستي رواني خويش بگذاري، آنچه لاجرم براي ادارهي چنين بناي توهمي به كار ميآيد جر توهم چه ابزار ديگري ميتواند باشد؟!
(به اين تقسيمبندي اصولي توجه داشته باش! توجه به آن در امر خودشناسي بسيار مفيد است و كارآيي دارد!)
¯
قبلاً راجع به وبلاگنويسي به عنوان يك حرفه ساده و در عين حال پر مداخل صحبت كردهام! (نميدانم "داود ميرزا" صحبت درباب آن فوايد را به تشكيلات سايت ما افزوده است يا خير!) وبلاگ قطعاً مداخل دارد؛ براي بنده قطعاً دارد؛ براي شما هم چه عرض كنم!
خوب، از شوخي بگذريم و برويم سراغ چند كلمه حرف جدي! (راستي كه حرف جدي زدن براي انسان اسير "هويت فكري" تا چه حد دشوار است!! ما ژست گرفتن و مقپض و حرفهاي قلمبه زدن را ميگذاريم بهحساب "حرف جدي"!)
آيا اصولاً حرف دروغ ميتواند جدي باشد؟! بديهي است كه نه! انسان اسير هويت فكري اساساً يك موجود دروغ است ـ نه فقط دروغ ميگويد؛ بلكه هستياش مبتني بر دروغ است! هويت فكري ـ كه مترادف است با هويت لفظي ـ دروغ است! آخر انسان؛ تو چگونه ميتواني از لفظ و انديشه براي خويش يك هستي و يك وجود معنوي بسازي؟!! آيا تو واقعاً ميتواني ايمان و فضيلتي داشته باشي كه مبتني بر فكر و لفظ باشد؟! به عمق و وسعت و گستردگي و مصداق و معناي اين عبارت منتسب به حضرت علي (ع) توجه كن؛ محتواي آن را درياب: "ضاد الفكر بالايمان!". يعني از طريق ايمان يا به وسيله ايمان با فكر ضديت كنيد. ( و اين اشاره، حكايت صريح دارد بر مخرب بودن "فكر" ـ نه تنها فكرهاي مبتني بر وهم و خيال، بلكه حتي فكرهاي مبتني بر واقعيت!) عكس آن نيز صحيح و مفيد است. در اينجا ميفرمايد: با ابزار ايمان، فكر را مضمحل كن! عكس آن اين است كه: فكر را متوقف كن، زايل گردان، تا ايمان وجودت را از نو سرشار از معرفت كند!
اين صورت دوم بهتر قابل تعبير و درك است. درست است كه اگر "ايمان" بيايد، "فكر" به زوال كشانده شده است؛ ولي ايمان چگونه ميتواند بيابد؟!