انگور، عنب، ازوم


    تلويزيون داشت فيلم نشان مي‎داد. جواني توجه مرا به تلويزيون جلب كرد! ديدم عده‎اي بيشمار جمعيت به ‎جان يكديگر افتاده‎اند، يكديگر را قطعه‎قطعه مي‎كنند؛ و گروهي سرگرم تماشاي آنان هستند ـ كه يكديگر را مي‎كشند! جوان گفت قديم به ‎اينها مي‎گفته‎اند "گلادياتور"ها؛ و اهل روم و آن نواحي بوده‎اند! دولتمردان جوان‎ها را به‎ جنگ با يكديگر وامي‎داشته‎اند؛ و خودشان از تماشاي آن صحنه‌ي وحشتناك لذت مي‎برده‎اند! (گويا يك عده‎اي را هم به ‎جنگ حيوانات درنده مثل شير و پلنگ وامي‏داشته‎اند!) و جوان گفت: چقدر وحشتناك و غيرانساني بوده است!



    و اما جواب اين وبلاگ به‎ آن اوضاع، و به نظر اين جوان! گفتم ببين پسر جان: حدود شصت هفتاد سال پيش، هزاران و شايد ميليون‎ها جوان شانزده يا بيست ساله‌ي فرانسوي و انگليسي و روسي، هزاران و شايد ميليون‎ها جوان شانزده تا بيست ساله‌ي آلماني، ژاپني و غيره را كشتند! تو فكر مي‎كني اين جوان‎ها از روي ميل و خواست خودشان يكديگر را تكه‎تكه كردند؟! اصلاً آن جوان فرانسوي، آن جوان ايتاليايي يا آلماني را ديده بود، و آيا دشمني خاصي با او داشت؟!

    اينكه مي‎گويم ما انسان‎ها اهل تعمق و تأمل نيستيم به ‎اين معنا است كه آيا رفتن جوان‎هاي فرانسوي به ‎ميدان‎هاي جنگ به‎ انتخاب و با تمايل خودشان بود؟!

    مي‎گويي سلاطين و سرداران خودكامه‌ي روم جوان‎هاي ورزشكار و نيرومند را به‎ جنگ با شير وامي‎داشتند و خودشان آن صحنه‌ي دلخراش را فقط نگاه مي‎كردند! اينكه مي‎گويم ما اهل تأمل و ژرف‎نگري نيستيم، به‎اين معنا است: وقتي هيتلر لذت مي‎برد از اينكه يك انسان به ‎وسيله‌ي يك انسان ديگر كشته مي‎شود، ديگر چه فرق مي‎كند كه آن شخص كشته شده به‎ وسيله‌ي يك ببر كشته شده باشد يا به ‎‎وسيله‌ي حيوان ديگري كه نام او انسان است!

    يكي از عواملي كه سبب مي‎شود انسان‎ها متوجه‌ ناآگاهي‎ها، ناداني‎ها و تحجرات خود در تمام زمينه‎ها نشوند، پيش‎توجيهاتي است كه قدمت تاريخي و كثرت افرادي كه آنها را پذيرفته‎اند آنها را، يعني آن سنت‎ها و توجيهات را به‎صورت يك واقعيت بديهي درآورده و به ‎انسان‎ها القا و ديكته مي‎كنند! مثلاً ما مي‎گوييم سرداران بدون هيچ علتي جوان‎هاي رشيد و نيرومند را به ‏جنگ يكديگر، يا به ‎جنگ حيوانات درنده‎اي از قبيل ببر و پلنگ مي‎فرستادند؛ حال آنكه جوان امروزي فرانسوي، رومي يا ايتاليايي براي دفاع از ميهن خود، انسان‎هاي ديگر را مثل ببر و پلنگ مي‎كشد! سرداران رومي به سربازان و جوان‎هاي بيگناه ـ كه همسر و فرزند خود را در دياري بي‎پناه رها كرده و به‎جنگ سربازان جوان آلماني فرستاده‎اند، مي‎گويند: بجنگيد براي دفاع از سرزمين خود، از زن و فرزند خود، از فرهنگ خود! حال آنكه همه‌ي اينها را ـ ميهن خود، همسر خود يا مذهب خود را آدم‎هاي سرشار از خشم ابداع كرده‎اند تا توجيه جنگيدن و تخليه‌ي خشم و اضطراب خود را داشته باشند!

    بگذار چند مطلب را در باب "مذهب من" و "مذهب تو" و "مذهب ديگري" بگويم! ببين پسر جان، خوب توجه كن؛ به ريشه‌ي مذهب توجه كن! قبل از خلقت انسان‎ها، و حتي قبل از خلقت انبياء و اولياء، حقيقتي حاكم بر كائنات بوده است. بعد، پيامبري مبعوث گرديد تا آيين آن حقيقت حاكم بر كائنات و جهان هستي را به‎مردم تفهيم نمايد! فرض كنيم در زمان حضرت ابراهيم (ع) دو ميليون نفوس روي كره‌ي زمين بوده است. و از آنها مثلاً يك ميليون نفرشان حقيقت حاكم بر كائنات را ـ و در واقع مذهب را ـ به‎گونه‎اي كه حضرت ابراهيم (ع) عرضه كرده است، درك كرده‎اند. آيا آن يك ميليون نفر پذيرندگان مي‎توانند بگويند دين ما؟! واضح است كه نه! به ‎چه‎ اعتباري مي‎توانند بگويند "اين دين مال ما است"؟!

    ميليون ميليون سال آن دين خاص، مثلاً دين حضرت ابراهيم،‌ به ‎‏عنوان يك حقيقت، موجود بوده است. آنگاه پيامبري آن آيين و آن حقيقت را كشف كرد! به صرف كشف آن حقيقتي كه از قبل در عالم كائنات وجود داشته، چه كسي مي‎تواند صحبت از "مال من" و "مال ما" در رابطه‌ي با آن دين و با آن حقيقت داشته باشد؟! مگر ميراث آباء و اجدادي‎ات بوده است كه بتواند "مال تو" باشد؟! هر انساني كه سعادت و استعداد جذب و دريافت آن حقيقت را داشته، پذيراي آن شده. صرف اين پذيرا شدن هم نشانه و دليل "مال من" و "مال ما" نيست!

    بعد از حضرت ابراهيم فردي ديگر همان حقيقت را ـ كه بدون ترديد يك جوهر و يك محتواي واحد دارد ـ ‌كشف كرده! و گروهي نيز پذيراي كشف وي شدند ـ كشفي با يك جوهر و محتوا، و با صورت، الفاظ و ظواهري متفاوت. پس دين مال اينها هم نيست! مال هر كسي است كه جوهر و حقيقت را پذيرفته، دريافته و زندگي و هستي خويش را با آن آيين انطباق مي‎دهد و پيش مي‎برد!

    متوجه هستي؟! من يا شما تا امروز مسلم نبوده‎ايم. امروز حقيقت و جوهر و محتواي ساده و روان آن را دريافته‎ايم؛ و جذب آن شده‎ايم. يا دقيق‎تر بگوييم: ‌از امروز زندگي خود را با آييني اداره مي‎كنيم و پيش مي‎بريم كه حضرت محمد (ص) قبلاً كشف كرده و پيش برده؛ و قبل از حضرت محمد (ص) نيز حضرت عيسي(ع)؛ و قبلاً نيز حضرت موسي(ع)، و قبل از او نيز حضرت ابراهيم(ع) آن حقيقت را كشف كرده‎‎اند! خوب، در اين رابطه چه كسي مي‏تواند بگويد: "مال من، مال ما، مال غيرمن؟!"

    آيا "مال من" در رابطه‌ي با دين، و در رابطه‌ي با حقيقت همان باطن و پنهاني را ندارد كه طرفداران جبار و درنده‏خوي تيمور و چنگيز به ‎يكديگر مي‎گفته‎اند؟!

    و آيا اصولاً اين را درك مي‎كني! حس مي‏كني كه در يگانگي چه زيبايي، چه رحمت عام و چه حقيقت گسترده و غيرقابل‌تجزيه‎اي مضمر است؟!

    و آيا مي‎داني كه در "مال من" چه اختلافات و سنگدلي‎ها مضمر است؟!

    و همه‌ي اين بدبختي‎هايي كه بر نوع بشر وارد مي‎شود و طي هزاران سال تاريخ بر انسان وارد شده است، به‎خاطر نگذشتن از پوسته و قشر زبان بوده است؟!

    اگر الفاظ را برداريم و واقعيت، محتوا و جوهر آن را تقسيم كنيم؛ اولاً به ‎همه‌ي ما انسان‎ها سهم كافي مي‎رسد! ثانياً و به هر حال آنچه را كه وجود دارد برادرانه و انساني خواهيم خورد ـ نه مثل گرگ و پلنگ كه از پوزه يكديگر مي‎قاپند!!

    خدايا به ‎انسان رحم كن!

    اگر از قشر الفاظ بگذريم، مثل داستان "انگور" و "عنب" و "اُزوُم" همه‌ي ما يك جوهر و محتواي واحد را مي‎بينيم ـ يعني همان چيزي را مي‎بينيم كه الفاظش اسباب اختلاف ما شده است؛ و واقعيت خودش موجب تفاهم، احساس برادري، شفقت، صلح و صفاي ما شده است!

 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

این موشکافی و تحلیل زیبل بود

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس از قسمت "انتخاب يک هويت" گزینهٔ "نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید.
سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً فقط درباره این یادداشت بنویسید. برای امور دیگر از صفحهٔ تماس استفاده نمایید.