قبلاً اين قرار را با يكديگر داشتيم كه هنگام طرح هر سؤال و مسأله بايد اين موضوع در نظر گرفته شده باشد كه در طرح آن سؤال و مسأله خاص چه فايدتي (از لحاظ گسترش شناخت و آگاهي) وجود دارد.
بهنظرم حالا كه روي پاي خودمان ايستادهايم ـ يا قرار است باشيم ـ بهتر است چنان سؤالي را مستقلاً و در باطن خود مطرح كنيم ـ بهعلاوهي يك بعد و مسأله و موضوع جديد. بعد جديد اين است كه ببينيم موضوع خاصي كه مطرح ميكنيم، علاوه بر بعد فايدت آن، چه ارتباطات و وابستگيهايي با رشتهها و ديگر مهرههاي اساسي هويت فكري دارد. (اينها را نيز در باطن خودت پيدا كن.) مثلاً اينكه در اعمال و رفتار من يك كيفيت اجبار و عدم آزادي وجود دارد؛ و تمام هستيام آميخته به نوعي دغدغه، كراهت، ملالت و ناراحت بودن است؛ و رفتارها و زندگي من هميشه اسير ناشادي و ترس است؛ از كدام ريشه يا ريشههاي اساسي ساختمان هويت فكري نشأت گرفته است چه كيفيتهايي است؛ و خود اين كيفيتهاي تبعي چگونه و با چه مكانيسمي تشكيل ريشه يا ريشههايي را ميدهد براي رشد شاخههاي فرعي و تبعي جديد!!
ميداني، همهي اينها يعني گسترش شناخت و آگاهي نسبت به كلاف درهم پيچيدهي توهمي ساختار "خود"!
ممكن است بگويي در شناخت وسيع و همهجانبه يك پديدهي توهمي فايدتي را نميتوان متصور شد! قبلاً هم گفتهايم: در شناخت جزييات؛ و همچنين شناخت نحوهي عملكرد يك غول توهمي چه فايدت و ضرورتي وجود دارد؟! آيا درك همين يك موضوع اساسي كافي نيست كه تو عميقاً و با كيفيتي مستقيم و بهطور حسي و باطني درك كني و تشخيص بدهي كه كل آن غول ـ خواه فوقالعاده وسيع و درهم پيچيده باشد؛ يا كوچك، محدود و ساده ـ يك محصول و ساختهي خيالي است؟! تو وقتي توهمي و خيالي بودن ساختمان "خود"، "من"، "هستي" و "هويت فكري" را در باطن خويش حس كردي، درك كردي؛ و دريافتي كه هيچ واقعيتي در آن "هستي" وجود ندارد؛ نه بزرگ و كوچك آن فايده و ضروت دارد؛ نه چگونگي تشكيل آن؛ نه علل و انگيزههاي تشكيل آن؛ نه ريشهها و نه محصولات تبعي حاصل از آن، و نه هيچ موضوع تبعي مرتبط با آن ضرورت دارد!
شناخت ريشهها و تبعات، و همچنين چگونگي و نحوهي تشكيل و عملكرد فعلي آن؛ و همچنين شناخت گستردگي و پيچيدگي آن كار درك اين معنا را سهل ميگرداند كه چگونه ذهن در يك تجربهي منفي و برخورد و نگرش "احتما"يي ميتواند يكباره در بيرون از كلاف و زنجير "خود" قرار گيرد.
درست است كه ذهن من به اين ادراك عقلي رسيده است كه "خود" ـ با تمام تبعات و ريشهها و شاخههاي جوانهزده از آن و محصول آن؛ و با كيفيتها و عادتها و خصوصيات آن مبتني بر وهم و خيال است؛ ولي چگونه است كه با وجود اين ادراك، ذهن باز هم آن بازي توهمي را ـ به عنوان يك واقعيت ـ استمرار ميدهد؟!
يكي از علل اساسي اين امر، حاكميت يك مقدار عادتها است بر عملكرد ذهن. و به كار بردن واقعي يا توهمي بودن در مورد عادت، بيوجه و بيمعنا است! ذهن من عادت كرده است به حركت و نوسان در گذشته و آينده! و اين امر در اصل موضوع، يعني در اينكه نوسان و حركت در گذشته و آينده با هدف حفظ و استمرار حيات يك پديده واقعي است يا توهمي، چندان ـ يا شايد اصلاً و مطلقاً ـ تأثيري در موضوع ندارد! به اين معنا كه وقتي ذهن عادت به حركت و نوسان در زمان كرد، لاجرم و به طرزي اجتنابناپذير "خود" را ميانديشيد؛ "خود" را متصور ميشود. در اين صورت درك اين معنا كه "خود" غير واقعي است؛ عليالسويه است! مهم عادت به زمانمندي ذهن است!
پس رفع اين عادت ـ عادت به زمانانديشي ذهن ـ حكم كشيدن يكي از ستونها را دارد از زير بناي "خود" يا "هويت فكري و توهمي"!
تو فقط همين يك عادت و همين يك حركت (زمانمندي) را از ذهن سلب كن؛ در آن صورت ميبيني حيات كاذب "خود" ديگر استمرار ندارد ـ بيآنكه ذهن مستقيماً به چگونگي زوال "خود" انديشيده باشد! (اين يك نمونه روشن و قابل درك است از انواع برخوردهاي منفي، "احتما"يي و غير مستقيم با مسألهي "خود"!)
پديدهاي كه هيچ واقعيتي در آن نيست با هيچ تدبير، چاره، برخورد و انديشهي مثبت قابل رفع و زوال نيست! حتي با اين انديشه كه ذهن انديشيده است كه "خود" وجود ندارد، خودش را درگير يك حركت، يك نگرش و يك برخورد مثبت كرده است! به نظر تو انديشهي "خود وجود ندارد" يك برخورد و نگرش منفي است يا مثبت؟! به نظرم اين يك نگرش ظاهراً منفي و باطناً مثبت است ـ يك قدري هم شباهت به لطيفه يا تمثيلي دارد كه شايد يك يا چند بار به مناسبتهايي آن را نقل كردهام. در كوچهي ما، يا شما، پسري بود به نام رضا. بالاي ابروي چپ، روي پيشانياش يك غده بود. بچهها و همبازيها از كودكي او را "رضا غدد" ميناميدند. بزرگ كه شد و دستش به جيب و دهانش رسيد مبلغي داد و با عمل جراحي غده را از پيشانياش محو كردند. بعد از آن بچهها او را "رضا بيغدد" صدا ميزدند. و او عصباني ميشد كه "فلان فلان شدهها، من كلي خرج كردهام تا اين غدهي لعنتي را از روي پيشانيام برداشتهام؛ و شما هنوز آن را در مورد من به كار ميبريد؟!" و بچهها جواب ميدادند: ما كه نميگوييم تو غده داري. ما ميگوييم "رضا بيغدد"! به يك معنا بچهها راست ميگويند. و در جواب اعتراض و دشنام او ميگفتند مگر ما گفتهايم "رضا غده دارد!"؟ مگر ما گفتهايم "رضا غدد"؟، گفتهايم "رضا بيغدد!" و رضا ميگفت: "نه. اين درست نيست. پيشاني من با پيشاني احمد چه فرقي دارد؟! چرا به او نميگويند: "احمد بيغدد!"، به او ميگويند احمد. به من هم بگوييد رضا. ...نه بيغدد؛ نه با غدد!
به يك معنا و برچسب ظاهري "رضا بيغدد" يك عبارت منفي است. ولي آيا با "رضا" يا "احمد" يا "محمود" تفاوت ندارد؟!
ما بايد به مرحلهاي از ادراك حسي و باطني برسيم كه خود را حسن و جعفر و عباس "بيغدد"؛ جعفر بدون "هويت فكري" متصور نشويم! فقط بگوييم "جعفر"؛ نه "جعفر بيغدد"! آخر "جعفر" فرق ميكند با "جعفر بيغدد"؛ فرق ميكند با "جعفر" بيهيچ كنيه و برچسب تشريفاتي!
و جعفري كه ابتدا "جعفر غدد" يا "جعفر هويت فكري" است؛ و سپس "جعفر بيغدد" يا "جعفر فاقد هويت فكري" خطاب ميشود فرق ميكند با "جعفر"!
ميداني مسأله چيست!! از كودكي جامعه يك توبرهي گل و گشاد (بلانسبت) به گردن افراد خود آويزان كرده است ـ به نام "شخصيت"، "هويت" و "هستي"! در هر رفتار و رابطهاي، چيزي، تصويري، و ظاهراً صفتي رواني و معنوي در آن انداخته است! و آن را بسيار سنگين كرده است! حالا نهايت لطف درخواستي من از تو اين است كه مرا جعفر خطاب كني؛ نه جعفر ترسو يا جعفر شجاع؛ نه جعفر خسيس يا جعفر سخاوتمند؛ نه جعفر حقير يا جعفر متشخص!
ولي تو، به علت مزمن در گفتن "جعفر غدد"، مرا از روي لطف "جعفر بي غدد" خطاب ميكني! و اين ظاهراً و لفظاً با قبل از آن فرق كرده. "جعفر" فرق ميكند با "جعفر بيغدد"! "جعفر" فرق ميكند با "جعفر حقير" يا "جعفر متشخص"!
اگر به مرحلهاي از ادراك و احساس رسيدي كه بگويي "جعفر"، جعفر مطلق؛ بدون "جعفر حقير" يا "جعفر متشخص"؛ جعفر مطلق ـ جعفر بدون ترسو يا شجاع؛ بدون "جعفر بزدل" يا "جعفر شيردل و امير ارسلان..."!
پس اين صحيح نيست كه اول پيش خودت بينديشي "جعفر بزدل"؛ و سپس به خودت بگويي يا با خودتت بينديشي كه "جعفر ترسو يا بزدل" نيست!
۱ نظر:
سلام ازاينكه موفق به خواندن نظرات ارزشمند آقاي مصفا شدم خداراسپاس ميكنم.ولي مراقب هستم كه مصفا زده نشوم.
ارسال یک نظر
» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس از قسمت "انتخاب يک هويت" گزینهٔ "نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید.
سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.
» لطفاً فقط درباره این یادداشت بنویسید. برای امور دیگر از صفحهٔ تماس استفاده نمایید.