خودباختگی


    هم‎اكنون بسياري از ما به اصطلاح مسلمان‎ها شوق درك جوهر و محتواي اسلام را نداريم. ما فقط در جست‎وجوي يك عنوان بزرگ و مطنطن اجتماعي براي شخص خودمان هستيم!

    و اين يك نمونه‌ي بارز و برجسته از مطلبي است كه قبلاً درباره‌ي اين موضوع عرض كردم كه انسان يا متصل به حقيقت است ـ كه در آن صورت خودش بخشي از حقيقت است ـ يا جدا از حقيقت است ـ كه در آن صورت حرمت يا عدم حرمت او بي‎معنا خواهد بود! من چگونه مي‎توانم براي چيزي حرمت يا بي‎حرمتي قايل باشم كه شناختي از آن ندارم؟!!

    خلاصه اينكه اگر دنياي بشري اين اقبال را داشت كه جوهر، محتوا و اصالت مسلم بودن ـ يعني خود را به حقيقت تسليم كردن را درك كند، نفس همان ادراك، نفس آگاهي نسبت به محتواي حقيقت، عين حرمت است. و اگر چنين آگاهي، ادراك و شناختي از جوهر و حقيقت اسلام ندارد، براي چه پديده‎اي حرمت يا بي‎حرمتي قايل باشد؟! حرمت يا بي‎حرمتي نسبت به چيزي كه من آن را نمي‎شناسم چه معناي واقعي دارد؟!

    ماحصل آنچه گفتم اين است كه نسبت به اتوريته‎هاي اجتماعي خودباخته مباش! خرد انساني خود را به كار گير و آن خرد را معيار سنجش حق از باطل قرار بده!

    و توجه داشته باش كه ماهيت اين خرد مميز مترادف است با آنچه قبلاً نقل كرده‎ايم: "ما حكم به العقل، حكم به الشرع؛ و..."

    بارها به آگاهي ذهن خويش خطور بده كه قوي‎ترين و اساسي‎ترين مانع انسان در طريق رهايي، "خودباختگي" به انواع وسيع اتوريته‎ها است! حال آنكه چنين اتوريته‎هايي جز عناوين اجتماعي وجه افتراق و تمايزي نسبت به انسان‎هاي ديگر هويت فكري ندارد!! ـ مثل نمونه و مثال مورد بحث!

    سواي دانش‎هاي كتابي، همه‌ي انسان‎هاي اسير هويت فكري در عرض يكديگراند! به اين معنا در عرض يكديگراند كه همه اسير توهم‎اند. و مسأله فقط اين نيست كه يك توهم را واقعيت مي‎انگارند؛‌ مسأله اين است كه توهم را به حساب هستي رواني خويش فرض مي‎كنند!

    مي‎خواستم در يك تقسيم‎بندي كلي افراد جوامع هويتي را به دو گروه تقسيم كنم، يك گروه خودباخته‎اند؛ ‌و يك گروه "اتوريته"هايي هستند كه خودباختگان بدون كمترين ايستادگي در مقابل آن‎ها تسليم مي‎شوند؛ و به عنوان عمله خدمه‌ي آن گروه مرفه درمي‎آيند.

    و حالا كه از بعد ديگري به موضوع نگاه مي‎كنم مي‎بينم تقسيم انسان‎هاي هويت فكري به "خودباختگان" و كساني كه به عنوان "اتوريته"، گروه اول وابسته به آنها هستند يا نسبت به آنها خودباخته‎اند؛ بي‎وجه و بي‎معنا است. انسان‎هاي هويت فكري همه ـ نه بعضي و گروهي ـ به وسيله‌ي توهم رانده مي‎شوند. و به اين معنا كه آن توهمات را به حساب هستي رواني خود تصور مي‎كنند؛ كورانه؛ خودباخته‎اند؛‌ نسبت به توهماتي خودباخته‎اند!
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

» ابتدا نظر یا مطلب خود را نوشته، سپس از قسمت "انتخاب يک هويت" گزینهٔ "نام/آدرس اینترنتی" را انتخاب کرده و نام خود (یا نامی مستعار) را بنویسید.
سپس بر روی "ارسال نظر" کلیک کنید.

» لطفاً فقط درباره این یادداشت بنویسید. برای امور دیگر از صفحهٔ تماس استفاده نمایید.